شنبه , ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
افطار با چای و خرما کار عوام ستعاشق به بوسه لبت روزهٔ خود باز می کنددلبر ما تو کجایی؟ گر زیر خاکی هنوز به فکر مایی؟...
مث یک روح در دو بدن بودیم تنها یک جای بود که باهم تفاهم نداشتیم اون روزی که من لباس سیاه پوشیدم و تو (کفن) سفید...
خواستم بهترین روز عمر و رویای شیرینم با تو محقق شود اما با رفتنت همه چی نقش بر آب شد...
یه وقتایی همچی هست اما همچی کافی نیست.چون اصلا کافی نیست چون اونی که باید باشه نیست...
اگر این شهر زیباست چون هنوز عطر و خاطرات تو رو به همراه داره....
اونی که کم حرف شده همونی که خیلی وقته تنها شده پ.ن: ۱۴ ماه و یک هفته دلتنگی💔...
گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست همچنانش در میان جان شیرین منزلست...
دنیا برام شده مث کلاس درس پ چرا زنگ نمیخوره؟پس کی میام پیش تو ؟ اندازه شوق دانش آموزی حینزنگ تعطیلی منم مشتاقمساداتم زنگ پایان فراق را بزن...
من هر نفسی را که در فراق تو کشیدم غم بود و درد بود و خون دل از ضرر بود و دگر هیچ...
تو که بودی کنارم، دلم قرص بود تمام قرص ها جز قرص ماهت ضرر داشتند !!حالا که نیستی ببینی چگونه قرص میخورم تا موقت آرام بشم از درد فراق رویت🖤...
دیدی آرام آرام بعد تو دلم نیمه شبها به بی کسی؛ صدایم به سکوت، چشام به تاریکی عادت کردند؟...
فطرس از قصد در عذاب و بلا افتاد قصدش این بود که به شما برسد...
بیا با هم سلفی بگیریم،یک عکس ۲ نفره من به دوربین نگاه میکنم؛ تو به من نمی خواهم چشمانت در تاریخ ثبت شوند...!پ.ن۱: بعدها تاریخ خواهد گفتچشمانت چه کرد با من ِتنها تر از لطفعلی خان ِبی سپاهپنجشنبه ۲۴ دسامبر ۲۰۲۰ / ۴ دی ۱۳۹۹...
من تاریخ خوندم آنچه از سرگذشت عشاق فهمیدم این بود درد عشق را هیچی نمیتونه درمان کنه جز همونی که عاشقش کردهاما اگر معشوقت مرده باشد دگر.......
قرار بود با آمدن به خانه من رو سفیدم کنی نه اینکه با رفتنت مو و ریش سفیدم کنی...
چنانت دوست می دارم که گر روزی فراق افتدتو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم...
آنقدر صدایت کردم اسم تو را که همه شهر فهمیدند راز مرا...
قدر وصالش اکنون دانی که در فراقی...
به شب میان قبرستان نرفته بودم و رفتمبه جستجوی مزارت نرفته بودم و رفتمنخفته بودم و خفتم به روی سنگ مزارتبه عمر خویش چنین جدایی ندیده بودم و دیدم 🖤...
چین و چروک؛ پیر شدنم در اثر داغ و فراق عزیزان نقش بست وگرنه ربطی به گذر عمر نداشت 🖤...
با مرگ اگر تو را میتوان دید کی می رسد این تولد ما ؟!...
بدون تو تنهایی پیدام میکنه......
کُنَّا کَزَوْجِ حَمَامَةٍ فِی أَیْکَةٍمُتَمَتِّعِینَ بِصِحَّةٍ وَ شَبَابٍدَخَلَ اَلزَّمَانُ بِنَا وَ فَرَّقَ بَیْنَنَاإِنَّ اَلزَّمَانَ مُفَرِّقُ اَلْأَحْبَابِمن و تو همانند دو کبوتر بودیم در یک آشیانه از نشاط؛ سلامتی و جوانی بهره می بردیم دیگر روزگار است که آمد میان من و تو جدایی انداخت همانا روزگار جدا کننده عشاق است🖤کتاب عاشقانه های علی و زهرا سلام الله علیها اثر دکتر سادات رضوی به نقل از دیوان امام علی علیه السلام ج ۱ ص ...
#شعر حزین امیرالمؤمنین علی علیه السلام در فراق حضرت زهرا(س)حَبِیبٌ لَیْسَ یَعْدِلُهُ حَبِیبُ وَ مَا لِسِوَاهُ فِی قَلْبِی نَصِیبٌ حَبِیبٌ غَابَ عَنْ عَیْنِی وَ جِسْمِی وَ عَنْ قَلْبِی حَبِیبِی لاَ یَغِیبُعشقی که دنیا دیگر مثل آن عشق ندارد معشوق من کسی ست که همانندش پیدا نمی شود و جز او هیچ کس سهمی از قلبم ندارداگر چه کسی که دوستش داشتماز کنارم 🥀رفته است اما!!!هرگز از قلبم بیرون نخواهد رفت🖤...
مثل باران رگباری که نمی گوید کی؟؟بی خبر؛ سر زده از راه برس مرا از این غمکده ببر...
ما آنقدر درد فراق عشق نکشیدیم که با چاه حرف بزنیم...
من مبتلا به درد،تو مرهم منی...«جانا نبودنت از مرگ بدتر است»...
آن مرد که به زهرایش می گفت: ای تمام آرزوی من، نفس جان من؛ امشب تمام آرزوی؛ نفس و جانش زیر خاک رفت 🖤...
زیبا زیاد بود اما دنیا شبیه تو نداشت...
یه مرد برای عاشق شدن یه نگاه براش بسه اما برای فراموش کردنش به یه عمر!!...
تو نباشی آه من همیشه جانسوز است شبی که ماه ندارد غم انگیز است...
و ما درد خواهیم کشید به هنگام دوریبه هنگام فراق شبانگاه که غم بر سینه هایمان رخت اندازددرد خواهیم کشید به راستی که عشق دردناک است...
از لحظه لحظه کنار اونی که دوستش داری و کنارش آرومی نهایت استفاده کن لذت ببر شاید اون لحظه ها دیگه تکرار نشه شاید دیگه نباشه🖤!!!...
نیمه شب از خیابان ها سراغم بگیر روزگار عاشقی یعنی همین...
پارسال این موقع فکر میکردم خوشبختی در آینده ست اما حالا چه تلخ می فهمم خوشبختی روزای خوشی بود که با تو گذشت و خاطره شد 🖤...
در پزشکی دردی وجود دارد به اسم درد فانتوم؛ بهش درد خیالی هم میگناما خیالی نیست ، واقعا درد می کندبیمار واقعا درد می کشد ولی از جایی که دیگر نیست؛ دستی درد می کند که قطع شده، انگشتی درد می کند که جایش بین تمام انگشتانش خالیست، آدمی که یادش هست اما خودش نه... انگار نگاه می کند به جای خالی چیزی و درد می کشد؛ از نبودنش، از نداشتنشاز اینکه تنها خاطره ای برایش مانده و دردی که کسی نمی فهمدجای خالی ای که کسی نمی بیند چون به گمانشان این ها همه...
عهد جوانی من، بگذشت در فراقت بازای تا ببویت، باز آیدم جوانی...
همین که خبر مرگ تو را شنیدم به روزگار خودم گرد مرگ پاشیدم خدا به مرد عاشق رحم کند لباس مشکی خود را به گریه پوشیدم...
برنمی گردد دگر این شب نشینی هاى ماقبر یار پیش رو و عمر ما پشت سر استسوختن مزد من است پس زود مزدم بده قیمت خاکستر پروانه ها عین زر است...
زمستان نگاهتبا سیاهی سکوتمدرهم آمیخته استتو نیستیاین روزهاپاییز همدل نگران توستعجب! دیر می گذردحسرت مرگبارفراقت ........
شب فراق که داند که تا سحر چند است مگر کسی که به زندان عشق دربند است...
شب فراق که داند که تا سحر چند استمگر کسی که به زندان عشق دربند است...
فراقت بی رحمی است، امّا این رنج کشیدن به خاطر تو می ارزد به تمام خوشی های جهان.- آلبر کامو- خطاب به عشق...
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق توتا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام...
غم فراق تو کوه راجا بجنبانددل حزین من که زدوری، همیشه لرزان است......حجت اله حبیبی...
عطر گیسوی تو پیچیده در این محفل عشقبه کجا میکشد این عطر، هوای ما رارخ تو در صنم و بغض و پریشان شدن استبی صدا شاد کنی حال و هوای ما راتو که جانی و تمنا به هر پایانیای که تو جان بفشانی هوای ما رادر دلت عشق و تنفر و کمی بار جداییتو وصالی و سرانجامی، فراق ما را............مبینا سایه وند...
جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال...
با باقی انسان ها فرق دارم...آن ها در فقدان آب و غذا جان میدهند من در فراق تو...! نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
و آدم اول آتش را اختراع کردو بعد جهنم را... چنانکه اول شراب راو بعد بهشت راو چنانکه اول فراق راو بعد برزخ را......
دل به وصالت نرسید توی فراقت چه کشید نشدنشد بگه برات میمرد برای هرنگات...