پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
قسم به چشم تو ، که کور باد چشمانم اگر به غیر تو با دیگری نظر دارم...
چشم تو غزل خیزترین نقطه ی دنیاستمن شاعر تفسیر تو و رعیت عشقمهادی نجاری...
هنر چشم تو بوده ست که شوریده مرامن آشفته کجا ! شاعری و شعر کجا !...
وقتی به تُ می اندیشم وقتی تصویر تُ را نگاه می کنم شفاف تر می شوم ارتفاع آسمانم زلالتر است زمان کش می آید طول میکشد دنباله دار می شود آنقدر می رود تا خطوط مرز تنهائیم را جابجا کند تازگی ها جهان من عمیق تر شده قاب چشمهایم هم، که از تصویر تُ پر است بیا راستش را بگویم، با من بگو ،راست ، واقعی ،از زاویه چش م تُ جهان چگونه است؟...
آن شب تمام وسعت تبریز شعر شدچشم تو شعر... هستی من نیز شعر شدعطر دلت رسید و دلم را فرا گرفتگلهای سرخِ روی دل میز ، شعرشدپاییز گفت : عشق حرام است!!... خنده مان؛در پیش چشم لشکر پاییز ، شعر شد!من عاشق صدای تو ؛ یک شهر محو مابا شوق حرفهای تو، هرچیز شعر شدشالی که دور گردن من بود ، باز شدحسی که از هوای تو لبریز...شعر شدباران و بوسه ،حس غزل ،رعد و برق عشق؛آن لحظه زیر بارش یکریز، شعر شدآرامش "فروغ" ، زمان را ا...
ای بسا فتنه که از چشم تو در آفاق است تو چه کردی همه آن خانه برانداز کند...
دلم بی تاب آن روز قشنگ است..همان روزی ک افتادم ب دامت..همان روزی ک چشم بیقرارم..نگاهش در پی چشم تو میگشت:)...
فوت خواهم کرد شمعِ کیک راچشمِ تو در حد حاجت روشن است...
نیست در آغوش من جز نفس گرم تودر پس آن بوسه ات فاش شده شرم توهر قدم از رفتنم بی تو بجا ماندن استبی تو کجا من روم وقتی هدف ماندن استهر شب و روز مقصدم سمت حریم تو بودژاله صبحگاه من وَسمه چشم تو بودچشم و دلم را سحر با هَوَست سیر کنباقی عمرِ مرا عشقی نفس گیر کن...
ویران کند مرا شهر دو چشم تو چشمان سبز تو،آمین نگاه تو...
در شب چشم تو میخوانم که غم ها رفتنی استقصه جانسوز غم هارا چرا باور کنیم؟...
بدنت بکرترین سوژه ی نقاشی هاو لبت منبع الهام غزل پاشی ها با نگاهت همه ی زندگی ام بر هم ریختعشق شد ساده ترین شکل فروپاشی هاچشم تو هر طرف افتاد فقط کشته گرفتمثل چاقو که بیفتد به کف ناشی ها ماهی قرمزم و دلخوشی ام این شده کهعکس ماه تو بیفتد به تن کاشی ها بنشین چای بریزم که کمی مست شویم دلخوشم کرده همین پیش تو عیاشی ها آرزویم فقط این است بگویم سر صبحعصر هم منتظر آمدنم باشی ها...
شرم چشمانت چه لذت بخش و جاویدانه بودآفتاب چشم تو با قلب من بیگانه بودروزها در حسرت آغوش ممنوع تو رفتعاشقی با تو به سان عاشق دیوانه بودچای کم رنگی که با تو عاشقانه نوش شدبهتر از آن جام مشروبم دراین میخانه بودتا غم از فرسنگها نزدیک میشد سمت منشانه های بی قرارت محکم و مردانه بودبا تو باران معنی پاک طراوت را چشیدبی تو پاییزم همان آغاز بی مهرانه بودماه خم شد از تماشای نجیب چشم توحکم تقدیر من وتو سخت بی شرمانه بودتار...
دل به دنبال تو هست و قلب تو انگار نیستهر چه گویم بی تو میمیرم بجز تکرار نیستعشق تو تا نقطه ی عطفی برای من کشیدیادم آمد که تو رفتی و فقط پرگار نیست"دوست میدارم من این نالیدن جانسوز را"بعد تو جز درد هایم تا ابد دلدار نیستعاشقت هستم ولی درها به رویم بسته استسد راه عشق ما چیزی بجز دیوار نیستای که رفتی باز گرد و بر دو چشم من نشینور نمیخواهی مرا در خواهشم اصرار نیستمن که خود مو من شدم بر آیه های چشم تورکعت اش...
چشم تو انگیزه ی عاشق شدنو به وجودم داده......
جای انگور از لبان تو شراب انداختیمدر دهن ها با همین یک جمله آب انداختیمچشم واکردیم و پیش روی ما چشم تو بودخویش را تا روز مرگ از چشم خواب انداختیمما به تو دل داده بودیم و تو گاهی یک نگاهمدعی بودی به تو جنس خراب انداختیمبا سرانگشتت به بازی تاب دادی زلف رابس کن این بازی، ببین در پیچ و تاب انداختیمچنگ در زلفت زدم گفتی که بین موج هادست و پایی می زدی ما هم طناب انداختیمدر حجابت مهربان و رام ظاهر می شدیما ولی از چهره ات د...
نام مرا گذاشتند امیر به معنای واقعیاما به دست عشق شدم اسیر به معنای واقعیعالم مرا به نام شاعر تو میشناسدمبا گفتن از شما... شدم شهیر به معنای واقعیراهم ز راه عشق سوا بوده از ازلدیدم تو را و عوض شد این مسیر به معنای واقعیخواب از دو چشم من گرفته است چشم ساده اتیک دانه قهوه ی در ظرف شیر به معنای واقعیشاهان عالمند عاشقان چشم تونام مرا گذاشتند امیر به معنای واقعی...
در چشم تو اردو زده یک لشگر یاغیبا این من بی اسلحه آخر چه مصافی ست؟...
مسیرم به تو منتهی می شودنباشی " جهان مُنتفی می شودبگوییم اگر شعری از چشم توهزاران ورق مثنوی می شود....
بعدتر ها در تاریخ می خوانی داستان من و نگاهت را.من شدم ستار خان تنها و چشم تو از فاتحان نامدار عمر ما......
تنها تو را،،، تنها تو را، باید بغل کردجان را رها، از هر خداوند بدل کردوقتی تمام واژه ها، بوی تو دارندباید جنون شهر را هم، محتمل کردباید که از هر کوچه ی شهر تو کوچیدباید که بحران تو را اینگونه حل کردپیغمبری هم چون تو را، دنیا ندیدهدین تو را، باید فقط، باید عمل کردهر بار شعری از لب و چشمت نوشتمبا طعنه میگویند؛در شعرش عسل کردباید تو را، جغرافیای ناز نامیدتوصیف تو، شهر مرا هم مبتذل کردوصف تو، روحی تازه را، در شعر ...
قَسم به چشم تو، که کور باد چشمانماگر به غیر تو با دیگری نظر دارم......
از همان... صبحی که چشمت... در نگاهم باز شد...پرتویی از چشم تو... در چشم من... جا مانده است......
چشم توقاب عکس خاطرات من شددر تقویم سالو من هربار که خواستم تورا از یاد ببرمنال هایت فکر مرا دزدیدو من در چشم بادتو را سفت چسبیدماما پاییز توسررسیده بودو من به اجباربرگ به برگ تورادر دیوان عشقیادگاری برداشتم...
به تو ای پنجره ی رو به خیابان؛ سلام...تب عشق گل خشکیده به گلدان ؛سلام...قصه ی بوسه ی آن نیمه شب پنهانی؛ای پریزاده و دردانه ی باران ؛سلام ...گفته بودی همه شب چشم به راهم شده ای؛آمدم سوی همان دیده ی گریان ، سلام...آمدم معتکف محفل چشم تو شوم ؛مسجد جامع تاریخی کاشان ؛سلام ...شاعران از رژ قرمز چقدر کم گفتند ؟شب شعر و غزل و سرخی فنجان ، سلام...چاک پیراهن و یک بوسه ی ناب از لب تو ،ترس رسوایی اقوام مسلمان ، سلام ...مثل یک رود در آ...
سخت خوش است چشم تو و آن رخ گلفشان تو......
من آنچه را باید احساس کردیا از نگاه دوست باید خواندهرگز نمی پرسمهرگز نمی پرسم، که آیا دوستم داری؟قلب من و چشم تومیگوید به من ، آری ️️️...
به آسمان بپاش شراب نگاه را بگذار از دریچه چشم تو بنگرم لبخند ماه را ..️ ️️️...
باید که شبِ چشم تو را قدر بدانم......
دستای تو یعنی پناه یعنی یه تیکه از بهشتمیشه با یه لبخند تو حافظ شد و غزل نوشتچشم تو امضای خداس ، تنت یه سرزمین نوحالا می فهمم که چرا سفر می رفت مارکوپولوحالا می فهمم واسه چی یک دفعه عاشقت شدمدیدم چقدر میشناسمت درس مثه خودِ خودممنم که عاشقتم ، منم که عاشقتم ، منم که عاشقتمبه باغ اینه قسم ، قسم به نبض قلم ، منم که عاشقتمگیس تو دریای سیاه ، پیچک پیچیده به ماهلب تو کهربای سرخ ، هستی من یه پر کاهآتیش چهارشنبه سو...
کیست به یاد چشم تو ، مست ؟ منم ، منم ، منم ......
بانو..بانو..هزار مرتبه گفتمبانو..بانو...بانوبانو..هزار مرتبه گفتمدریا ظهور می کند از چشم روبه روبانو...هزار مرتبه گفتماز اولین ترانه باراناز اولین شکوفه لبخندچشمی طلوع می کند از سمت ارزوبانو..هزار مرتبه گفتمگفتم تمام می شود این ابرهای سردگفتم تمام می شود این روز های تلخگفتم بهار فرصت سرشار چشم توستبانو بخند..تا که بخندد گل وگیاهبانو قبول کن...این تیرهاین شب..این سنگین..شکستنی استبانو بخند تا که بتابد نگاه ماهگفتم...
به قدری چشم تو زیباست دلم دریا نمی خواهددلم جز تو دگر چیزی از این دنیا نمی خواهد ...
رخ بنما ڪہ چشم توستدوای چشمانِ ترم...!️️️...
عشق یعنی کودتای چشم تو در قلب من ... ️️️...
جاده بهانه است مقصود چشم توستمن راهی توام ای مقصد درست...
یک لشکرِ چشم توو یک قلب من زاردر جنگ نبودی که ببینی چه کشیدم .....
من به چشم تو گرفتارم و محتاج...️...
در دو چشمِ تو نشستمبه تماشایِ خودمکه مگر حالِ مراچشمِ تو تصویر کند... ️️️...
دنیا همه شعر است به چشمم، اماشعری که تکان داد مراچشم تو بود پور️️️...
عشق را جز در نگاهِچشم تو جستن، خطاست!...
به قدری چشم تو زیباست دلم دریا نمی خواهد دلم بی تو دگر چیزی از این دنیا نمی خواهد...
در قهوهایِ چشم تو خواندم که محال استآنکس که مرا عاشق خود کرد نباشی!...
رُخ بنما که چشم توستدوای چشمان تَرَم...
مرا کیفیت چشم تو کافیست برای کسی که دوستش دارم داشته ام و خواهم داشت زادروزت مبارک حضرت عشق ....
گویا طلسم چشم تو بر من اثر کردچشمان تو شبھای تارم را سحر کرد...
:گاو است چشم امچشم گاوی امدارد می چرددر چراگاه سبز چشم توسیر نمی شوداز نگاه سبز تواز سبزه نگاه تو...
.دشمن، خراب چشم تو را دست کم گرفتدارد تو را به خانه ی آباد میبرد.......
پاییز را باید با چشم های تو نگاه کرد وگرنه برای من دیگر عاشقانه نیست این رنگ های پژ مرده ی خیابان ها...
ما را هنر چشم توعاشق بنمود.....