شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
درخت انگور برای باغبان زحمتکش عرق می ریخت......
توانگور فشاری می دهیمنگلوی طنابِ دارعجیب استحتیدر خواب همبا من لج می کند دنیا«آرمان پرناک»...
هر شب با پیاله یِ چشمت در وسوسه یِ انگور - جُرعه جُرعه - تردید می کنم....
فرزند نیمدوربخوان ای بلبل مستانبخوان بر سنگ کوهستانمنم منباغبان باغ انگورمبیا انگور هایم خوشه کردنبه یاد کودکی هایم که میرفتم به زیر تاک می خوردمبخور از آب انگورم...چه شیرین است شراب هم در کنارش یار دیرین استمنم منباغبان باغ انگورممنم مستم رفیقم نیست تنهایمنگاهم کن چه مهجورمخجالت میکشی از من!؟بخور از آب انگورم...بخوان ای بلبل مستانبخوان بر سنگ کوهستان منم من...باغبان باغ انگورم منم...پیروزمنم......
اگر دره بودم ژرفدر رودخانه ام پنهان می کردمتدریا اگر بودم سمت گردابم می بردمتاگر سیلاب بودم در تو می ریختمجاده اگر بودم زیر سنگینی ات می آرمیدم.اگر انگور بودم اگر شرابتمام شب سرمستت می کردمگندم رسیده اگر بودم می پوشاندمت از طلازنبور ماه فروردین بودم اگرقلبت را به غنیمت می گرفتم .-آن پریه-برگردان شعر آسیه حیدری...
مستی شراب هفت ساله دارد...انگور هایشدرخت تاکیکه زیر سایه اشبه من گفتی :"دوستت دارم"...
تا که انگور شود مِی، دو سه سالی بکشدتو به یک لحظه شدی ناب ترین باده ی عشق!...
جای انگور از لبان تو شراب انداختیمدر دهن ها با همین یک جمله آب انداختیمچشم واکردیم و پیش روی ما چشم تو بودخویش را تا روز مرگ از چشم خواب انداختیمما به تو دل داده بودیم و تو گاهی یک نگاهمدعی بودی به تو جنس خراب انداختیمبا سرانگشتت به بازی تاب دادی زلف رابس کن این بازی، ببین در پیچ و تاب انداختیمچنگ در زلفت زدم گفتی که بین موج هادست و پایی می زدی ما هم طناب انداختیمدر حجابت مهربان و رام ظاهر می شدیما ولی از چهره ات د...
صبح شده...موهایت انگور داده اند...خورشید...از لای خوشه ها سَر می زند...شکر خدا...امروز هم زنده ام...که بگویم : دوستت دارم ... ️️️...
بی گمان آواز خواندن یاد بلبل می دهدآنکه دست گلفروشی چون تو یک گل می دهدموی بر ابرو کشیدی و چه زیبا می شودرود وقتی شانه اش را تکیه بر پل می دهدهرچه می آیم چرا آخر نمی بینم تورایک نفر انگار دارد شهر را هل می دهد!در لباست باغی از انگور پنهان کرده ایخود نمی دانی دهانت بوی الکل می دهد!تشنه ی عشق ست اما باز مرجان بی خبردشنه ای دارد به دست داش آکل می دهد...
گفتی از لیمو و انگور و انارت وای وای، هر زبانی بی شک از وصف جمالت قاصر است...
عشق یک شیشه انگور کنار افتاده است که اگر کهنه شود مست ترت خواهد کرد...
به صد یلدا الهی زنده باشیانار و سیب و انگور خورده باشیاگر یلدای دیگر من نباشمتو باشی و تو باشی و تو باشییلدا مبارک...
فتواى تاک چیست اگر در حیاط شیخانگورهایش همه شاهانه میشود...
انگور می دهند که قربانی ات کنندلازم نکرده دعوت مهمانی ات کنندصدها رواق در جگرت زهر باز کردمی خواستند آینه بندانی ات کنندشهادت امام رضا(ع) تسلیت...
قرارمان فصل انگورشراب که شدم بیاتو جام بیاور / من جانهراسی نیستفقط تو خوش باشهمین مرا کافیست...
بی سر خواب تو را می بینمبی پر به بام تو می پرمانگور سیاهمبه بوی دهان تو شراب می شوم...