پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
آخرین کسی که قبل خوابت بهش فکر می کنی .....همون کسیه که صاحب اصلی قلبته......
خوبست!برایش شال ببافکلاه ببافقصه بباف !!خوبست لااقل,یک سرنخ خوبی,یک سوزن از تو,به یادگار دارم,سوزنی کهقلبِ پاره ام راپاره پار ه تر دوخت ...«آرمان پرناک»...
به دنیا که نباشد اعتباریخزانی میشود هر نو بهاری چو خوبان جهان از همت خودبکن کاری که ماند یادگاریاعظم کلیابی بانوی کاشانی...
یادگاری دارم از او شال طوسی گردنمسرد فصلی بود شالش را به گردن بست رفتارس آرامی...
تو شیرینی! تو زیبایی همیشه! کمی دور و همین جایی همیشه! تو را تنها تو را من می نویسم که در حکم الفبایی همیشه! غزل گیرم نباشد دست من نیست خودت شعری و می آیی همیشه! زمان در عاشقی معنا ندارد تو دیروزی! تو فردایی همیشه! و خواهش های من نبض کویر استعطش دارم به دریایی همیشهچه بی صبرانه غرقم در هوایتدر احساس و تمنایی همیشه! نوشتم یادگاری تا بماند: تو محبوب دل مایی همیشه! ◽شاعر: سیامک عشقعلی...
با یاد توهمیشه در زیر باران خاطراتخیس می شومهرگز نمی توانم فراموشت کنمچونکه دلتنگیتنها یادگاری استکه از تو دارممجید رفیع زاد...
مینویسم یادگاری تا بماند روزگاری من نمانم ماندگاری خط بماند روزگاری♡♡...
رفتدلتنگی جا ماندعادت می کنمبه یادگاری ش...
وتنها یادگاری من از مادرملباس ها و شانه ی پلاستیکی اش استبغل میکنمبو میکنمباز بغل میکنمدلم خیلی تنگ شودازروی قاب عکسشگیسوان فرفری اش را شانه میکنم!!...
موهایم را در جعبه ای برایت خواهم فرستاد...تنها دارایی ام از دنیای ِ عاشقانه ها همین است...یادت باشد ؛ این هدیه متعلق به تو نیست!!!امانت نگهش دار ...برای روزهایی که به موهای ِ از ته تراشیده ی دُخترکت هنوز عادت نکرده ای...و یادت باشد تا هِنگامه ی واقعه ،هر روز با خودت تکرار کنی :" این یادگاری نیست ! تنها میراث ِ عاشق ترین زن ِ دنیاست برای بی تکیه گاه ترین دخترک ِ جهان"......
قبول دارم کهنه شده ام!آنقدر کهنه که می شود رویگرد وخاک تنم، یادگاری نوشت...خیالی نیست تو هم بنویس و برو!...
عشقمثل پرتقال پوست کندنای یواشکی، زیرِ نیمکتای کلاس اول دبستانه...به خیالت هیشکی نمی فهمه، اما بوی خنکِ پرتقالیش می پیچه همه جا و عالمو پر می کنه از عطرِ عاشقی و لبخند. عشقمثلِ پرتقال پوست کندنای یواشکی، زیرِ نیمکتای کلاس اول دبستانه...خودشم که نمونه، خاطره ی بوی پرتقال و بهشتش، تا ابد یادگاری می مونه توی حافظه ی دستات!...
چشم توقاب عکس خاطرات من شددر تقویم سالو من هربار که خواستم تورا از یاد ببرمنال هایت فکر مرا دزدیدو من در چشم بادتو را سفت چسبیدماما پاییز توسررسیده بودو من به اجباربرگ به برگ تورادر دیوان عشقیادگاری برداشتم...
مدتهاست که آغوش را در آرامش ندیده ام و گویا سالها در ممنوعه های درونم در بندم، صدای شکستن استخوانهایم گوش زمان را می آزارد.باران بی چتر میخواهم و پاییز همان پاییزی که زادروز توسط و همان تولدی که من هرسال به یمن آمدنت در تاریکی شمع روشن میکنم ودعا میکنم.میدانی کسی را دوست داشته باشی و در سکوت نامش را فریاد بزنی یعنی چه ؟کاش میدانستی ،کاش کاووس شب بیداری ها و خیالات متوهم و سناریوی میگرن های نا مفهوم را همچون فیلم به تماشا مینشستی.میدانم میدانم تو ...
بوسه هایت طعم حوا می دهد با عطر سیببوسه هایت یادگاری از جهان دیگر است...
عشق ، مابین من و تو ، اعتباری بیش نیستنازنین! دنیا بدون هم ، حصاری بیش نیستاینکه بدجور عاشقت هستم ، خودش یک مدرک استاین تعهدنامه ها ، قول و قراری بیش نیست!روز و شب بُگذار ، مردم پُشتِ ما غیبت کنندپیشِ چشمم ، صُحبتِ مردم ، بُخاری بیش نیست!درد بسیار است ، اما چاره اش آغوشِ توستدردهایم ، پیشِ عشقِ تو ، غُباری بیش نیستحاصل یک عمر عاشق بودنم ، لبخند توستسهمم از پاییز لبهایت ، اناری بیش نیستروزهای سخت ، دارد کم کم آسان می ...
خداحافظی بوق و کرنا نمیخواهدخداحافظی بحثیادگاریبوسهنفرینگریهنمیخواهدخداحافظی واژه نمیخواهدخداحافظی یعنی در را باز کنیو چنان گم شوی از این هیاهوکه شک کنند به چشمهایشانبه خاطره هایشانبه عقلشانوسوال برشان داردکه به خوابی دیده اند تو را تنها!؟ یا تو سکانسی از فیلمی فراموش شده!خداحافظی یعنیزمان زمان را به دقیقه ای پیش از ابتدای آشنایی ببریودست آشناییت را پیش از دراز کردندر جیب هایت فرو کنیو رد شوی از کنار این سلام...
رونوشت روزها را روی هم سنجاق کردم ؛شنبههای بیپناهی جمعههای بیقراری عاقبت پروندهام را با غبار آرزوها خاک خواهد بست روزیباد خواهد برد باری روی میز خالی من صفحهٔ باز حوادث در ستون تسلیتها نامی از ما یادگاری......
روی دیوار هم ،یادگاری بنویسید.آدمیزاد با مرور خاطرات زنده اس...