جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
عیش است بر کنار سمنزار خواب صبحنی، در کنار یار سمن بوی خوشتر است...
فکرش را بکن همه ی پزشکان، بوسیدن یار را ، بوییدن یار را تجویز میکردندآخ که بیماری عجیب میچسبید...
گاهی گدایِ گدایی و بخت با تو یار نیستگاهی تمام شهر گدای تو می شود...
هر کس شبی بی یار بنشیند شبش یلداست یلداتون مبارک...
بلندی موی سیاهت شب یلدااشکای تو به پاکی آب چشمه هاسپیدی سینه ی تو برف زمستونچشمای آبی تو مثل یه دریامن از شروع شب در انتظار توتو یار غیر و من همیشه یار تو......
دیدمت با یار بودی ، از نگاهش شوق میریختدیدمش دستت گرفته ، گو که رود از چشم میریختدیدمت بردی رخت را سمت گوشش بهر نکتهدیدمش تا نکته گفتی ، از لبانش قند میریختدیدمت بستی دو دیده غنچه کردی لعل خود رادیدمش ک بعد بوسه ، هی عرق ، هی شرم میریختدیدمت خوشحال و شادی ، هیچگاه اینطور نبودیکاش من بینا نبودم،از دو چشمم خون میریخت...
ابر و باران و یارمن و یک زن میانسال عقب تاکسی نشسته بودیم. یک مرد چهل و چند ساله هم جلوی تاکسی کنار راننده پا به سن گذاشته نشسته بود. باران به شدت می بارید و برف پاک کن ماشین با سرعت کار می کرد. زن میانسال گفت: «خدا رو شکر که این بارون اومد والاخفه می شدیم.» راننده پیر گفت: «بارون همه چی را می شوره با خودش می بره... آدمو شاد می کنه.»مردی که جلو نشسته بود زیر لب گفت: «همه رو شاد می کنه جز من.»راننده گفت: «چی گفتین؟» مرد گفت: «بارون م...
جایی که یار نیست دلم را قرار نیست......
دیدمش درشهز، حالش بد، نگاهش... ، بگذریم...یار با او دست در دستش، حواسش...، بگذریم......
جز تو یاری نگرفتیم و نخواهیم گرفت بر همان عهد که بودیم بر آنیم هنوز ......
از عشق هم عاشقترموقتی تو باشی یار من️ ️️️...
من بگردم گرد آن یاریکه میگردد پی ام.....
شدم عاشق به بالای بلندشکه کار عاشقان بالا گرفته استنسیم صبح، عنبر بوست امروزمگر یارم ره صحرا گرفته است؟...
جز تو یاری نگرفتیم ونخواهیم گرفتبر همان عهد که بودیم، برآنیم هنوز...
بنشین که تو را نیست کسی یار تر از من ...️️️...
بی خبرم از تو و من تاب ندارم... بعد تو خود را به که باید بسپارماز دل من کم نشده مهر تو ماهم دلبر من غیر تو دل یار نخواهممستو خراب عطر گیسوی توام عاشق تاب و گره موی توامرفتی و یک روز دلم بند نشد بعد تو این بغضکه لبخند نشد......
دلم یک یار میخواهد که همراهم شود عمریکه دردم را دوا باشد، که درمانم کند عمری...
کاش روزی برسد هرکه به یارش برسددل سرما زده ما به بهارش برسد.....
دل داشتیم ، دادیمجان بود،عرضه کردیمچیزی که یار خواهدصبر است و ما نداریم......
ای نوبهار عاشقان داری خبراز یارما؟...
ای یار بِکِش دستمآنجا که تو آنجایی.....
بی ثواد بودم!که تو رایار خواندم...
کاش روزی برسد هر که به یار ش برسددل سرما زده ما به بهار ش برس...
محکم بغل بگیر مرا تا بگویم به همه او فقط یار منومال منوجان من است......
ترک ما کرد آنکه با ما روزگاری یار بود...
هیچ چیزی ️توی دنیا به اندازه ی گرفتن دست یار ارامش نمیده،لامصب ژلوفنه...
آنکه یارش در بغل دارد چه داند حال من...
فرمانده عشق یار محبوب توییدردانه تویی /کمال مطلوب تویی...
زل می زند سکوتبه چشمان یار...
بمان که عشق به حال من و تو غبطه خوردبمان که یار توامعشق کن که یار منی......
ای یار غلط کردی / با یار دگر رفتی...
عشق آن بغض عجیبی ست که از دوری یارنیمه شب بین گلو مانده و جان می گیرد...
مست و خرامان میرود در دل خیال یار من...
بوی جانی سوی جانم می رسدبوی یار مهربانم می رسد...
آرهعاشقم یارتویی تنها امیدماز وقتی تو رو دیدمیه آدم جدیدم...
ترک ما کردی... ولی با هر که هستی یار باش...
یک نفس بی یار نتوانم نشست...
دلبر و یار من تویی رونق کار من توییباغ و بهار من تویی بهر تو بود بود من...
مُحکم بَغل بگیر مرا،تا که بِگویم به هَمه او فَقط جانِ من و یارِ من و مالِ من است...
عشق را هیچ پایانی نیست !یار وقتی که تویی...
عشق را هیچ...پایانے نیست...وقتے یار تویے......
دلبرم چاق که نه / باب دل یار شده مثل آن سوگلی دوره ی قاجار شده...
من با تو زنده هستم ت️و جان جانی ای ی️ار...
یار جستم که غم از خاطر غمگین ببردنه که جان کاهد و دل خون کندو دین ببرد...
مژده بده، مژده بده، یار پسندید مراسایه او گشتم و او برد به خورشید مراجانِ دل و دیده منم، گریه خندیده منمیارِ پسندیده منم، یار پسندید مراکعبه منم، قبله منم، سوی من آرید نمازکان صنمِ قبله نما خم شد و بوسید مرا...
بوسه ای از سر مستی به لب یار زدمآتشی بر دل دیوانه و بیمار زدم...
مژده بده ، مژده بده ، یار پسندید مرا یار پسندیده منم ، یار پسندید مرا کعبه منم ، قبله منم ، سوی من آرید نماز کان صنم قبله نما خم شد و بوسید مرا...
ای نفس خرم باد صبااز بر یار آمدهای مرحباقافله ی شب چه شنیدی ز صبحمرغ سلیمان چه خبر از صبا...
ای دریغا که شٖب آمد همه گشتیم جدا...خنک آن را که به شب یار و رفیقست خدا......
زندگی نیست بجز نم نم باران بهارزندگی نیست بجز دیدن یارزندگی نیست بجز عشقبجز حرف محبت به کسوَر نه هر خار و خسیزندگی کرده بسی...