متن احساسی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات احساسی
رعدِ برق آسای سکوت، ارامش را به سلول هایم منتقل میکند،نیمی از وجودم در میان لاله های سرخ و خونین ِدلاوران شجاع نبردی که برای مردم،کشور،دین و ایینشان جان فدا کرده اند جا مانده است...با گذاشتن قدم در این مکان از میان سیاهچه های تاریک ذهنم به بزرگترین چاله که...
ای کاشکی، با دل بفهمیم این که بی شک:
با عشق، غرقِ گُل، فضای زندگانی ست!
در بسترِ همواره مهرانگیزِ احساس،
امّیدواری، جان فزای زندگانی ست!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک غزل)
زنان را دوست دارم،
بعضی را بیشتر،
آن هایی که پرند از تناقض...
زنانی با موهای جوگندمی که آن ها را زیر رنگ می پوشانند. آن ها زودتر از موعد ، چین های زمان بر پیشانیشان نشسته و چهره شان در هاله ای از کدورت فرو رفته است اما برای...
دُردانه ی دل هست بسی خوب و ثمین/
با چشم نهان این گهرِ ناب، ببین/
بسیار، ثمین است و سمین این سخنم:/
تنها هنرم، حسّ دل افزاست؛ همین/
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
ثمین: گران بها./ سمین: سخن استوار و عالی.
نمی فهمید معنای محبّت را
نمی دانست رویای رفاقت را
در اوجِ خواهشِ دنیای احساسم
رها کرد این دلِ همزادِ محنت را
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
پیشت دلم هرگز نیامد تا دهی دستم/
گلهایی از جامِ گلستانِ دلت، هردم/
باور کن اصلا من، نبستم دل به تو؛ زیرا/
اندازه ی یک قرن، دیوار است، بینِ ما/
هرگز نمی خواهم که روحی را ببینم در/
گل پیکرِ قلبی؛ که قبل از تو، شده، پرپر/
شاعر: زهرا حکیمی...
من می خوام روی کاغذ بنویسمت
و توی جمله هام جات بدم . .
می خوام تو رو به هرچیزی که
می بینم و می شنوم ربط بدم و
با یه نخ نازک تو رو به همه چیز
وصل نگه دارم . .
به برف و بارونی که می آد...
صدای پای یلدا می اید..
انتهای خیابان اذر...
خزان بوی رفتن میدهد...
وقرار عاشقی برف و
برگهای رنگی وعشق بازی
عاشقانه عروس فصلها..،؛
چه کسی گفته پاییز کرک وپر ندارد
پاییز جان میدهد..!
زمستان جوانه میزند..!
وهمه چیز به اسم بهار تمام میشود.
اسمان بغض میکند...
پاییز چمدان بدست ایستاده.....
اگر شعرم، تبِ احساس دارد،
شمیمش، شمّه ای، از یاس دارد،
به عشقِ توست؛ آقای فرامِهر!
دمت، آرامشِ ریواس دارد!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
نگاهش بود، عنوان دوبیتی؛
در آن گم بود، دیوان دوبیتی؛
و با «ردالعجز»، بر صدرٍ احساس،
دو چشمش گشت، پایان دوبیتی...
شاعر: زهرا حکیمی بافقی، (الف احساس)
در باروریِ احساس،
به باورِ تو امیدوارم؛
تو مرا باور کن؛
از عاطفه بارور کن!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب صدای پای احساس.
من،
تنهاتر از تو؛
تو،
تنهاتر از من؛
رسم غریبی است:
عشق و تنهایی؛
دوری و دوستی!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب صدای پای احساس،
ص ۱۹۴.
✍ مهرانه
با آمدنِ مهر، دلم پُر تب و تاست؛
احساسِ نهانم، پُر از امواجِ صفاست؛
در طرحِ دلم نقشِ خزانی نتپد؛
زیرا که گلِ خاطره ام، مهرِ خداست!
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
🌿🌺🌿
با احساسی،
از مهر،
لبریز؛
چونان مهری،
که از پی آن،
آبان است،
مهربان باشیم و مهرانگیز؛
تا بهاری گردد،
تمام لحظه هامان،
در دلِ پاییز!
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
🍂🍁
صفا بارید، بر دشتِ دلم، یک ریز؛
از آن گردید، غم های گران، ناچیز؛
زِ پالیزِ وجودم، مهربانی رُست؛
و حسّ دل، رها گشت از، نمِ پاییز!
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
رمانم بگو
در سایه های پرده های تاریک شب، نگاهم به او معلق شد.
خیره شدم در این غریبه ای که از هیچ کجا آمده بود.
مانند یک قطره نور در اقیانوسی از گمراهی، در قلبم نقش برداشت.
احساسی عجیب و غریب، همزمان ترس و شور بر احساسم غلبه کرد....
شکوه عشق در چشمت عیان است
سرور مهر در حسّت نهان است
تو را نور است و زیبایی ست ماوا
درونت آیه ی دل نغمه خوان است
زهرا حکیمی بافقی
الف احساس
🌿❤️🌿
من دلم هرگز نمی آید که دلگیرت کنم
یا که با خودخواهی ام از زندگی سیرت کنم
هی نمک می ریختم با بیت بیت هر غزل
تا که با شعر خودم شاید نمک گیرت کنم
خواب خوب هرشبم بودی گمان کردم که تو
مال من هستی اگر هرجور تعبیرت کنم...