متن اعظم کلیابی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات اعظم کلیابی
آب و هوای شهر وقتی برف و بوران است
در اوج سرما آرزویم عشق سوزان است
یعنی که باید گرم باشیم از تنور عشق
نه آن تنوری که ره آوردش لُب نان است
بین من و تو که نباید فاصله باشد
وقتی میان مرز تن امّید، مهمان است
بر گیسوی...
فرقی ندارد که زمستان است یا پاییز
روزی که تو می آیی آغاز بهاران است
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
وقتی هوا بس ناجوانمردانه سرد است ، آه
چاره فقط بوسه بر آن لبهای سوزان است
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
دراوج سرما آرزویم عشق سوزان است
یلدا شروع عاشقی های فراوان است
یعنی که باید گرم باشیم از تنور عشق
آب و هوای شهر وقتی برف و بوران است
بین من و تو که نباید فاصله باشد
وقتی میان مرز تن امید مهمان است
ما همچو یک روحیم اما در...
سردم اگر چه آرزویم عشق سوزان است
یلدا شروع عاشقی های فراوان است
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
تکرار بعضی حرف ها زیباست
در چشم هایت زندگی پیداست
مثل نفس هستی برای من
عشق است که همواره نامیراست
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
شهدشیرین شعر
به غیر از،عاشقی کردن دراین دنیا گناهت چیست؟
همین که دوستم داری خودش اصل مسلمانی ست
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
با عشق تو از هردو جهان آزادم
ویرانه که نه یک وطنِ آبادم
هم جان وتنی و هم تنم را جانی
در پای تو با شوق دل و جان دادم
بانوی کاشانی
اعظم کلیابی
بخوان با من حدیث عاشقی را
که حرف عاشقی با تو قشنگ است
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
ای کاش همیشه شب یلدا باشد
تا یار کمی بیشتر اینجا باشد
ای کاش کنار سوز و سرمای خزان
دلگرمی این عاشق. تنها. باشد
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
ای کاش همیشه شب یلدا باشد
تا ثانیه ای بیشتر اینجا باشد
ای کاش کنار من. بماند با عشق
این شیوه ی عاشقان شیدا باشد
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
شب یلدا کنار تو قشنگ است
کنارت سفره ام خوش آب ورنگ است
بمان امشب کنارم نازنین یار
حضورت داروی دل های تنگ است
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
شب یلدا انار دونه دونه
دومصرع فال حافظ عاشقونه
برایت پهن کردم سفره ی عشق
چرا یارم نمی آیی به خونه
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
دراوج سرما آرزویم عشق سوزان است
یلدا شروع دلخوشی های فراوان است
یعنی که باید گرم باشیم از تنور عشق
آب و هوای شهر وقتی برف و بوران است
بین من و تو که نباید فاصله باشد
وقتی میان مرز تن امید مهمان است
ما همچو یک روحیم اما در...
تکرار بعضی حرف ها زیباست
در چشم هایت زندگی پیداست
مثل نفس هستی برای من
عشق است که همواره نامیراست
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
شهدشیرین شعر
سیگار میکشی و دلم آه می کشد
بهمن ،رسید انقضای تلخ برگ هاست
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
عجب بزم دل انگیزی ...من وتو درکنار هم...
خدا قسمت کند ...هرشب تو را درخواب می بینم ...
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
خودم ...بیخود نشو از،خود...نکن هی ناله و فریاد
کسی جز تو نمی فهمد تو را در این غریب آباد
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
برایت آرزو دارم جهانی را پر از شادی
و دنیایی پر از بودن پر از لبخند آزادی
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
لبت خندان وقلبت شاد ای دوست
دلت از بند غم آزاد ای دوست
بهاری باشی و سرسبز و شاداب
همیشه گلشنت آباد ای دوست
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
مردانه به پات ماندم و تو
نامرد مرا خطاب کردی
عشقم به تو بود صادقانه
اما تو هوس حساب کردی
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
بعد از تو دیگر گریه ام پایان ندارد
خیبر گشای تو به جسمش جان ندارد
داغ تو حیدر را ببین خانه نشین کرد
این درد می دانم دگر درمان ندارد
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
مظلوم. تر. از،فاطمه باشد حیدر
مانده است نگاهش چه غریبانه به در
این داغ چه کرده است علی را که چنین
بر چاه کند ناله دلیر خیبر
بانوی کاشانی
اعظم کلیابی