دیگر کدام کوچه کدامین نگاه خط های خستگی ام را میشمارد خستگی خطوط خاموشی در سالهای فراموشی دیگر کدامین دفتر کدامین شعر اشتیاق دیدنت را شکوفه می دهد بر رؤیای منجمد جمعه ها جمعه های منجمد بی روح.
بحث نیم رو داغ است صبح جمعه در خانه رسم جالبى دارد تخم مرغ صبحانه . هر کسى جداگانه مى پزد سلیقه ش را مى کند خودش اجرا شیوه ى دقیقش را . ظرف ویژه ى بابا رویى است و اسقاطى زرده ها در این دورى با سفیده ها قاطى...
غروب جمعه دلگیر نیست؛ بلکه زیباست ! ارامترین زمانِ هفته که هر دقیقه ۶۱ ثانیه دارد و همه چیز کُندتر از همیشهست ... بهترین زمان برای لم دادنُ بستن چشم ها و کسب انرژی برای آغاز هفتهای جدید . اما ؛ مشکل از آنجا شروع میشود که با بسته شدن...
تو ڪه نیستی؛پس چه فرقی میکند غروب جمعه باشد یا ڪه شنبه!!...هر روز من بی تو غروب است تو ای رفته ی در دل جامانده!
غروب جمعه که میشود دلم بهانه ات را میگیرد و تنهاییم طلوع میکند
جمعه ها شرح دلم یک غزل کوتاه است که ردیفش همه دلتنگ توام می آید...
جمعه خودش یک عاشقانه ی غمناک است
کافیست کمی دلت گرفته باشد غروب ها همه شان جمعه می شوند
روز برفی در مقابل روزهای معمولی، مثل جمعهس نسبت به بقیه روزای هفته!
من نگرانم، دلم میسوزد از اینکه چند سال بعد عکسِ دو نفره ام را برایت ایمیل کنم و تو با روشنفکریِ مسخره ای از صمیم قلب برایم آرزوی خوشبختی کنی، من میترسم از اینکه دلم بخواهد سر به تنِ آن شخصِ کناری ات نباشد و مجبور باشم لبخندِ احمقانه ای...
بی تو تقویم پر از جمعه بی حوصله هاست و جهان مادر آبستن خط فاصله هاست
دلگیرى جمعه را باید از پنجره زندگى بیرون انداخت و با یک فنجان آرامش و لبخند به آسمان نگاه کرد ، تا یادت نرود که همیشه تا چشم کار میکند خدا حواسش به تمام ثانیه هاى زندگیت است.
دوستت دارم ... و این تنها کاریست که شنبه و جمعه ، هفته و ماه و سال نمىشناسد ...
جمعه روز خوبیست همه چی تعطیل میتوان تا لنگ ظهر خوابید. مزاحم اموات شد پشت هم فاتحه خواند بی انکه کسی حسادت کند و ثواب کرد برای ذخیره اخرت. جمعه روز خوبیست میتوان انواع پزها را امتحان کرد به همه چی خندید بفکر بال مرغ بود به ذغال و نوشابه...
یک نفس مانده زمستان که به منزل برسد آخرین جمعه ی پاییز تو را کم دارم...
جمعه یعنی: چند ساعت بیشتر تو آغوشت باشم ️️️
جمعه ها را باید از تقویم بیرون کشید پخش کرد بین روزهای هفته انصاف نیست که همه دلتنگیها جمع شود در یک روز مشخص پخش شود در یک عصردلگیر
در سحر گاه سپیده جمعه آذر سرد کله پاچه بعد ندبه باتو می چسبد عجیب
ای غم انگیزترین حادثه ی پاییز است جمعه و نم نم باران و خیابان بی تو...
جمعه بی تو دلتنگی اش بند نمی آید!
جمعه بانوی سپید پوشی است که دلش بی نصیب از پناه چترها خیس خیس می رقصد در انتظار آمدنت گمان کنم بازار بیقراری هایش گرم گرم است
جمعه باشد غروب باشد دریا هم باشد تو نباشى این خودش غمگین ترین شعر جهان است
آرامش یعنی عصر جمعه از کابوس بپرم ببینم نشسته ای و موهایت را می بافی
جمعه همه چیز تعطیل است اِلا دوست داشتن تو