یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
از خوابها به سوی تو می آیم،از بادها، همهمه ها و سپیده ها،از نورها، تالابها به سوی تو می آیم با قایقی شکسته.خسته رسیدیمو در هوای شرجی خواب آلود به دریایی لنگر انداختیم که کناره اش نیست.....
مثل تن خسته ای که خواب می خواهدآنقدر خسته است، جانمکه مرگ می خواهم.......
این سهم منه خسته ى از راه رسیدستیه چاى بدون قند و لبخند قشنگتتو مثل همیشه خوب میخندى و شیرینتسلیم تو میشم وسط میدون جنگت...
گاهی آنقدر خسته و غمگین میشوم،که دلم میخواهد حداقل یکبار خواب خدا را بیینم.یک مُشت از آرامشش هم در عالمِ خواب کافی ست تا برای یک عمر،از این همه تلخی ها دلم نگیرد!...
محبوبم!دل من خسته بودشما آمدید،ناگهانخستگی از دلم درآمد ️️️...
به تمامی گنجشک های شهر منتظز شانه های تو هستند چرا پیدا نمیشوی پرواز خسته است لانه ام را کجا برده ای؟...
زندگی منو خسته نکردتغییر آدمهایی کهخیلی واسشون ارزشقائل بودم و برام مهم بودنمنو خسته کرد......
مرد یعنی وقتی خسته و دلزده از همه کس و همه جایی، پُشتت گرم باشه که مَردِت هست و کنارته!...
پدر یعنیکه دستی از سخاوتکتابی از صداقتدستی پینه بستهنگاهی گرماما سخت خسته...
تو باشی نباشی من خسته ھستمتو خواھی که بی ما رویچو بالن رھا کردمت پرواز کنتو خواھی که بی من کنار ابر ھا روی؟چو آتش نباشد، نسوزد، زمین خواھی خوردچنان زیر بالت بسوزم که بالا رویسرت را چو قویی به بالا بگیر و برونترس و به فکر غم من مباش که من با تو ھستمچه دیروز چه فردا چه حالا روی...
خسته ...خودخواه ...بیشکیب ...از این جهان فقط همینها را برایم باقی گذاشتهاند!با من مدارا کنبعدهادلت برایم تنگ خواهد شد ......
یک روز خسته از راه مى رسىو جز آغوش منبرایت پناهى نیست ......
حضورت را برای آدم ها کمرنگ کن...کمرنگی حضورت،پررنگی توجه و محبت می آورد...وای از آن روزی که حضورت پررنگ شود...چشم آدم ها را خسته می کنیو پلک هایشان را سنگین!آنوقت به خواب عمیقی می روندکه دیگر نه تورا می بینندو نه میخواهند ببینند!...
از فاصله ها خسته، محتاج به آغوشمباید تو بلد باشی، بر سینه فشردن را...
تا دندون دارید بخندید ، تا چشم دارید ببینید ، تا گوش دارید گوش کنید ، تا سالمید زندگی کنید ...یادت باشه دنیا منتظر هیچکس نمیمونه ! به لبخند زدن ادامه بده ، یه روزى زندگى از ناراحت کردنت خسته میشه ......
این روزهادوره ی رنگین کمان هاست!یکرنگ که باشی،زود چشمشان را میزنی...خسته میشوند از رنگ تکراریت!...
گاهی نمیدانی دلگیری یا دلتنگ؟خسته ای یا بی تاب؟!خشمگینی یا بی قرار؟فقط میدانی این حالت را دوست نداری که نداری...و نمیدانی برای رهایی از این حال بی قرار باید چه کنی؟!به کجا چنگ بزنی؟یقه ی کدام آدم را بگیری ؟گاهی نمیدانی که نمیدانی......
گفته بودی که چرا خوب به پایان نرسید؟راستش زور من ِ خسته به طوفان نرسید...
خسته ام بانو!خوابم می آیدمثل ماهی گلیکه از تنگ بیرون پریده وپلک هایش سنگین شده است!...
خسته ام ، ولی حق ندارم خسته باشم....
من میدونم نباید خسته شد؛میدونم نباید بُرید؛میدونم زندگی ادامه داره؛فقط دلم میخواست یه وقتایی، یه جایی، یه گوشهای وایسمبگم خستهام و یکی بفهمه چی میگم! نه که فقط بشنوهها، بفهمه!...
باید یکی باشه بدون اینکه خسته شه باهاش تا ته دنیا قدم بزنی!️️️...
رفیقم بودکولش کردم خسته نشه ، پیاده که شدگفت: عجب خری بود!!1...
از هر تکراری خسته امجز دوست داشتنِ تو......
خسته باشیروی سنگ هم خوابت می برددلتنگ که باشیاز سنگ ، سنگ تر می شودبالشت!...
-خسته نمیشی انقدر دوسش داری+مثل این میمونه که من ازت بپرسم ؛خسته نمیشی انقدر نفس میکشی !؟️️️...
ما همهمان تنهاییم، نباید گول خورد، زندگی یک زندان است، زندانهای گوناگون. ولی بعضیها بدیوار زندان صورت می کشند و با آن خودشان را سرگرم می کنند. بعضیها می خواهند فرار بکنند، دستشان را بیهوده زخم می کنند، و بعضیها هم ماتم می گیرند، ولی اصل کار این است که باید خودمان را گول بزنیم، همیشه باید خودمان را گول بزنیم، ولی وقتی می آید که آدم از گول زدن خودش هم خسته می شود...
مثل یک کودک بد خواب که بازیچه شدهخسته ام خسته تر از انکه بگویم چه شدهدر خیالات بهم ریخته ى دور و برمخیره بر هر چه شدم خاطره اى زد به سرم...
تو جوابِ خیلی خستمنباید بگی خسته نباشیباید بگی بیا بغلم ...️حالا بیا بغلم عشقم...
از هر تکراری خسته ام جز دوست داشتن تو ️...
من فقط خسته بودمخوابم بردیکی آمدیکی که خوب بلد بود خوابم را ببرد؛ریخت توی کیسه وُ با خودش بردهنوز هم خسته امفقط خوابم نمی برد...
خوابم نمی بردنه که خسته نباشمنه که دلم برای کسی تنگ شدهنهبعد از ظهر را زیاد خوابیدم!...
ساعت قدیمی ام خسته استخوابش می آیدمن کوک می شومنمی آیی؟دارم زنگ می زنم!...
خسته نمیشوم ز تو / خسته شدی اگر ز منخاطر تو گمان مبر / پاک شود ز یاد من...
این تن خستهز جان تا به لبش راهی نیست......
بیدار شو گلممن خسته تر از آنم کهبخواب تو بیایم!...
ما بی تو خسته ایمتو بی ما چگونه ای...
ما بی تو خسته ایمتو بی ما چگونه ای...؟...
در من گرگی خسته و وحشی است / خسته از تمام دنیا...خسته از بازی های سرنوشت...وای از روز انتقام...
مدرسه ها بازشد، مدرسه هایی که در گرمای تابستان خسته و خواب آلود، زیر نور خورشید دراز کشیده بودند؛ مدرسه هایی که سه ماه در انتظاربودند؛ مدرسه هایی که حالا با لبخندهایی درخشان چشم به آمدن بچه ها دوخته اند...
آدم است دیگرتمام میشود صبرشخسته میشوَد از انتظار....انتظارِ طولانی و بی نتیجه ...میرود،بی سر و صدا،برای همیشهوَ تو می آیی،اما دیر است !آدم ها تا ابد منتظر نمیمانند،هرچقدر هم که عاشق باشند......
- خاورمیانه را به تقلیدِ چشمان شرقیِ تو ساخته اندپرالتهاب ..اندوهگین ..خسته ..زیبا.........
این تن خسته است! از نیمه رفتن ها...از نیمه ماندن ها...یا بمان و امید فردایم باش یا دیروز را برگردان و برو...
غریبانه شکستممن اینجا تک و تنها…دل خسته ترینم…در این گوشه دنیا…ای بی خبر از عشق…که نداری خبر از من…روزی تو آیی…که نمانده اثر از من.....
تو اگر میداستیکه چه زخمی داردکه چه دردی داردخنجر از دست عزیزان خوردناز من خسته نمی پرسیدیآه ای مرد چرا تنهائی...
باز کن پنجره ها را که نسیمروی بالش پری از قاصدکیخسته از راهی سختپشت در منتظر استتا بگوید که چه ساندل من بی تاب است...
ما همه مان تنهاییم،نباید گول خورد،زندگی یک زندان است ،زندانهایی گوناگون ولی بعضی ها به دیوار زندان صورت می کشند وبا آن خودشان را مشغول می کنند بعضی ها می خواهند فرار بکنند دستشان را بیهوده زخم می کنند و بعضی ها ماتم می گیرند ولی اصل کار این است که باید خودمان را گول بزنیم همیشه باید خودمان را گول بزنیم ولی وقتی می آید که آدم از گول زدن خودش هم خسته می شود...
چترت را کنار ایستگاهی در مه فراموش کن خیس و خسته به خانه بیانمی خواهم شاعر باشی ، باران باش همین برای هفت پشت روییدن گل کافیست چه سرخ چه سبز چه غنچه .......
راهِ مرا اشاره شو من به کجا رسیده ام؟هرچه دویده ام تو را خسته شدم ، ندیده ام...
از خواب خسته امبه چیزی بیشتر از خواب نیاز دارمچیزی شبیه بیهوشی، برای زمان طولانیشاید هم از بیداری خسته اماز این که بخوابمو تهش بیداری باشد کاش می شد سه سال یا شش سالیا نه سال خوابیدو بعد بیدار شد نشد هم... نشد.....