شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
فرض اینکه اصلاً تو دلت نمی خواهد دوستم داشته باشیپس چرا قلبِ بیشعورِ منبرای دوست داشتنت پافشاری می کند ؟!یک جای کار می لنگد یا تو این منِ دیوانه را دوست ندارییا بی گمان ؛ من دیوانه ام ----------------اسماعیل دلبری...
اندوهگین که میشوم درمسیری نامشخص سوار بر قطار افکار روی ریل خاطرات بهنگام سوت های ممتد یادش درکوپه خیالش ؛ بهمراه دفتر یاد داشت قدیمی م با سیگاری برلب ؛ دستی دفتر ودست دیگرم قهوه میروم تا...نمیدانم کی سیگاری شدم آخر یکی را دوست می داشتم بسیار.واما بعداز طی مسیر طولانی متوجه میشوم درآخرین ایستگاه هستم وکسی منتظرم نیست!!!...
گمان کردیم در سختی و مشکلها چنان کوهیمولی خسته از این تکرار در تکرار اندوهیماعظم کلیابی بانوی کاشانی...
️نمی دانم که آیا این اندوه استکه ما را به تفکر وا می دارد یا تفکر است که ما را اندوهگین می کند! چارلز بوکوفسکی...
گفتی بمیر ! اینکه تقاضای کوچکیستدنیا برای بودن ما جای کوچکیستُ از این طرف به آن طرفِ تُنگ میگریختماهی به گریه گفت:چه دریای کوچکیست!در خوابهای کودکی ام قصر داشتمحالا ببین که قصر چه رؤیای کوچکیستای عشق! ای بزرگترین آرزوی منفردای من بدون تو فردای کوچکیستاندوهگین نمیشوم از رفتنت، برومیبینمت دوباره! که دنیای کوچکیست...
درداکه در مسیر نگاه اندوهگین مابه دل توهزاران آلوی نرسیده به زمین افتاده بود......
شاید این تنبرای تحت تاثیر قرار دادنماناین همهاندوهگین شده استروزهاروی تقویمخسته می نشینندو من فکر می کنممثل اب فواره هاکه بعد از چشیدن شیرین ارتفاعسقوط می کننددو باره مرتفع می شویمباد کمی از تو رالابه لای پرده جا گذاشتهو ما چیزی جز تصویر جعلی آسماندر قاب پنجره ای قدیمینیستیمچین بر پیشانی زندگیمی نشیند این روزهابه وقت فواره ها...
تنها تو بودی که می خواستمغروب را برایت زیبا کنمو رازهایم را بدانیو رازِ رازهایت را بدانم،می خواستم آینه ام باشی که هروقت زیبایم در تو بنگرمو زخم هایم را پیدا کنم...می خواستم اجاق تو را گرم کنممادر پسرت باشممادر دخترتوارث کتابخانه ات،می خواستم برایت ترانه بخوانموقتی پرنده ای در شعرت تخم می گذاشتو لانه اش را گم می کردو تو اندوهگین میشدی،می خواستم بر تو ببارموقتی جنگلی در دلت آتش م...
کل من علیها فان خانواده محترم....فقدان مادر بزرگوارتان،ما را نیز اندوهگین ساخت.غفران و رحمت الهی برای آن مرحومه و سلامتی و صبر برایشما عزیزان از پروردگار متعال خواهانم....
من اندوهگین نیستمخود اندوهِ عالممسرزمینی در سینهام گریه میکند......
جناب آقا / خانم . . .فقدان . . . بزرگوارتان ما را نیز اندوهگین کرد. غفران و رحمت الهی برای آن عزیز از دست رفته و طول عمر همراه با سلامتی برای جنابعالی و بازماندگان را از پروردگار متعال خواهانیم ....
- خاورمیانه را به تقلیدِ چشمان شرقیِ تو ساخته اندپرالتهاب ..اندوهگین ..خسته ..زیبا.........
من نیستماز من ای محجوب من با یک من دیگرکه تو او را در خیابان های سرد شببا همین چشمان عاشق باز خواهی یافتگفتگو کنو به یاد آور مرا در بوسه اندوهگین اوبر خطوط مهربان زیر چشمانت...