یکشنبه , ۲ دی ۱۴۰۳
وجب به وجبفتح کرده امکوچه باغهای قلبت رادلبرِ یکّه تازِ من!در پیچِ کدامین کوچهقلب مرا ربودیو روحم رادیوانه ی نگاه سبزت کردی؟!!...
اسفند دارد میرود دل ، شادی ات از سر بگیراین انتظار تلخ را، از چشم های تر بگیرامسال داردمی رود،چون سالھای قبل ازاینتاوان عمر رفته را، از مهر و شهریور بگیربا خنده های بی شمار،بر زخم های خود ببارھر کینه ی دیرینه را، از سینه ی کافر بگیربر لحظه های رفته ات، اَنگِ فراموشی بزنبر خاطرات شاد خود، قاب طلا و زر بگیربر طبل بیعاری بِکوب و شاد بودن را بسازاین آیه های یأس را، از گوش های کر بگیرجادوی چشمان حَسَد، بر آ...
دلبر یِجوریِ گُمم توُ چشایِ دُرشتت که اعلامیِه هَم پخش کُنن پیدا نمیشَم.!...
از من رمیده ای و من ساده دل هنوزبی مهری و جفای تو باور نمی کنمدل را چنان به مهر تو بستم که بعد از ایندیگر هوای دلبر دیگر نمی کنمرفتی و با تو رفت مرا شادی و امیددیگر چگونه عشق ترا آرزو کنمدیگر چگونه مستی یک بوسه ترادر این سکوت تلخ و سیه جستجو کنمیاد آر آن زن آن زن دیوانه را که خفتیک شب به روی سینه تو مست عشق و نازلرزید بر لبان عطش کرده اش هوسخندید در نگاه گریزنده اش نیازلب های تشنه اش به لبت داغ بوسه زدافسانه ...
عشق یعنی در هوایِ دلبرت دیوانگی...
پُر شده از دلبران دنیا، ولیآن که می خواهد دلم، انگار نیست.....
از وقتی رفتیلبام به خنده باز نمیشه دلبرتو نیستی و بعد تو دیگه هیچی سر جاش نیست...روزگارم سیاه شده و موهام سفید....هر شب با کابوس رفتنت از خواب میپرمو دنبالت میگردم بعد یادم میوفته که خیلی وقته این کابوسه واقعی شدهتا صبح زل میزنم به چشمات توی قاب عکس و ازت میپرسم توکه حرف رفتن تو چشمات نبود چی شد که پای رفتن پیدا کردیبهم میگن بااین فکرا خودمو از پا میندازممیگن فراموشی خوبه براممیگن باید از فکرت دوری کنم....میخوام ازت دوری کنمول...
تنها چیزی که بعد از تو خوب یاد گرفتم، قصه خواندن بود... قصه ساختن...مثلا از چشم های سیاهت عاشقانه ای یک صفحه ای نوشتم، برای هزار و یک شب...همان صفحه را برای پسرم شبیه قصه ای خواندم تا هرشب با شنیدنش به خواب برود.با شنیدش بزرگ بشود و او هم یاد بگیرد اگر صبحی از خواب بیدار شد و دلبرش را ندید، قصه ای بسازد برای پسرش...تنها چیزی که رفتنت به من آموخت، قصه ساختن بود... قصه خواندن......
.دلا جستیم سرتاسر ندیدم در تو جز دلبر ......
ما یک شراب کهنه بدهکار دلبریمگرگیم و سال هاست کسی را نمی دریم...
چهارشنبهبهترین روز هفته می شود،وقتی دلبر چهارشانه ات!تو را میان بازوهای مردانه اشبه گونه ای حبس کند، که هیچ راه فراری نداشته باشی...
متن۴۴اگر میشد،نیمه شب میرفتم زنگ خانه شان را میزدم.خواب هم بودند هیچ اشکالی نداشت!چند مشت به در میکوبیدمو میگفتم:«تو غلط میکنی انقدر دلبر باشی»اصلا کی به تو همچین اجازه ای داده؟!اگر میشد دستم را گره میکردم در دستانش؛و اورا کشان کشان در یک کوچه تنگو تاریک میبردم،و بدون هیچ ترسو نگرانی بغلش میکردم :)از دلتنگی هایم میگفتم!بعد هم میزدم زیر گریه،عمیقانه نگاهش میکردمبرایش همان رقصی را که تمرین کرده بودم میرفتم!موهایم را باز میکردم...
متن ۵۸:در لحظه افرینش،خدا دستت را گرفت رو به روی من قرار داد. سوگند یاد کردیم که من برای تو بمانم و اما تو برای من!به پاکی هردویمان قسم خوردند،اهل آسمانو اهل زمین. با سکوت رنگیترین کلمات را برایت چیدم،از همان اول اسمت را دلبر گداشتم،چون من از گل بودمو تو از دل...!قلبو احساسمان شکل گرفت...موجودی سرخ که در سینه جفتمان میتپید!تا اینکه پا روی کره خاکی نهادیم!در درون تو خشکسالی،عمیق شد.ریشه تو آب و افتاب نداشت.پژمرده شدی،قلبت مچاله شد..در وجود...
متن ۶۰:بنده دل شدیموبردگی کردیم برای تیکه ای ماهیچه ،که در سمت چپ سینه ام نقشت را بازنویسی میکردصورت ماهت در آنجا خوش میدرخشیداین شد که به ما سالها گفتند کافرکه الا و بلا دلبر،پرستیدنی نیستقبول کردیم گفتیم اگر پرستیدنی نباشدحتما حتما بوسیدنیست!در میدان بزرگ شهر، رو به روی همگان بوسیدمتانگار خلافی سر زده بودبا انگشت ما را نشانه میکردنداز خجالت رنگت پریددستم را محکم میفشاردینمیدانم مردم این دیارگناهکار را آدمی معشوق می...
دیده را فایده آن است؛که دلبر بیند ️️️...
تا دلبرم او باشد دل بر دگری ننهم......
روزى به دلبرى نظرى کرد چشم منزان یک نظر مرا دو جهان از نظر فتاد...
با دلبر گاهی قصه هااز آخر زیباترند ...وقتی که ع ش ق تکمیل میشود ......
تو مثلِ ️دلبرهای بهار می مانی می خندی عشق جوانه میزند....
عاشق که باشی از همه چیز میترسی حتی از بخشندگی خداوند شاید کسی دلبرت را ارزو کند و خداوند مستجابش...
دلبر... خودتو هرکجا دیدیاز طرف "من"بوسش کن،بغلش کن،بوش کن،عاشقش باش،دستاشو محکم بگیر،بهش بگو یه دیوونهبه اسم "من"یه جایی تو این شهربدجوری داره واسه "تو" جون میده!...
خانم آن نیست کهجانانه و دلبر باشد... خانم آنست که باب دلشوهر باشد......
او با نمک و دلبر و خیلی شیک استاز دور قدم که می زند ...نزدیک استدنبال قوانین جهان می گرددمعشوقه ی من معلم فیزیک است...
اندر دو جهاندلبر و یارم تو بسی ️️️...
دیوانه ترین دلبر این شهر تو بودی ...ای وای به حال دل دیوانه پسندم...!...
لطف کن پیش من از دلبر و معشوق نگوپیش یک آدم معلول نباید بدَوی...
تو دلبر و دلخواه منی...
دیگر دلی نمانده که دلبر بخوانمتهجران روی تو، دل ما را مذاب کرد...
میشود بین دو دستت یک بغل،جا واکنی؟غیر من،هر دلبری را تا ابد حاشا کنی...
مرا تا دل بود دلبر تو باشی...
موی فر داری شماو دلربایی میکنیدلبر مو فرفریدر دل خدایی میکنی......
دلبر و یار من تویی رونق کار من تویی !...
نازت ای دلبر خوش چهره کشیدن دارد...
هر کسی یک دلبر جانانه داردمن تو را ......
دلبر و یار من تویی رونق کار من تویی...
دیده را فایده آن است که دلبر بیندور نبیند چه بود فایده بینایی را...
دلی یا دلبری، یا جان و یا جانان، نمیدانم...
میدونی دلبرتو شبیه به زمستونی...سردی ، اما آدم دلش برآت میره...️️️...
ای دلبر عیسی نفس ترساییخواهم به برم شبی تو بی ترس آییگه خشک کنی به آستین چشم ترمگه بر لب خشک من لبِ تر سایی...
پاییز یعنی تو...یعنی روزِ تولدت...یعنی وقتایی که لباسایِ پاییزیِ خوشگلتُ میپوشی، موهاتُ باز میکنی و از همیشه دلبرتر میشی؛ بعد با ذوق و شوق میگی: بریم عکس بگیریم؟!مرسی که انقدر خوبی، مرسی که همیشه کنارمی...از خدا میخوام بهترینا مالِ تو باشه قشنگترینم.تولدت مبارک...
تو ماه منیدلبر دلخواه منۍشعر ترم تاج سرممهر تورا چند بخرم؟؟ ️️️...
دلبر آمد پیِ تعمیر دل ویرانملیکن آن وقت که این خانه ز تعمیر افتاد......
دلبری با دلبری دل از کفم دزدید و رفتهرچه کردم ناله از دل , سنگدل نشنید و رفت...
دیده را فایده آن است که دلبر بیند ور نبیند چه بُوَد فایده بینایی را ️...
میدونی دلبرمن میخواستم عاشقت باشم،میخواستم تو تنها مردی باشی که میبوسمشمیخواستم فقط کنار من بخندی،میخواستم من تنها کسی باشم که کنارش حالت خوبه،میخواستم تموم غم و غصه هاتو بخرم واسه خودم،میخواستم همیشه بوی موهام روی زانوهات بمونه،میخواستم جای ردِ رژِ لبِ قرمزم همیشه روی پیرهنت بمونه،میخواستم کل دنیا من و تو رو با هم ببینن،میخواستم من و تو رو همیشه با هم گیر بندازن،میخواستم هرکی من و تو رو باهم دید بگه که من خیلی بهت میام!میخو...
هر کسی یک دلبر جانانه دارد من تورا ......
دلبر منی تو...
.ببخشید، دستِ خودم نیست اگر بهانه میکنم، پیام میفرستم.اگر محبت نمیبینم باز هستم،اگر مغروری و من بی غرورم،اگر این دل الان بی صاحب شده، مزاحم نیستم.آدم کم ندارم، دلبر دارم که دل ببرد.فقط تو، دقیقا همان چیزی هستی که میخواستم.می دانی!دقیقا همان چیز...برای تو ای زیباترین......
خلاصه که چشمای دلبر قشنگ ترین سیاهی سرنوشتم بود...
هر جا باشی قلبم پیشته ها دلبر...