سه شنبه , ۶ آذر ۱۴۰۳
بی وزن تر از خیالدر آسمان آغوشتاوج می گیرمبی تابیشروع دلتنگی ستبیچاره این دلکه ویرانه ی خیالات ست...
نمی دانم از عشق است که دیوانه شده امیا از دیوانگی ست که عاشق شده ام!!نمی دانم من در غمت شناورمیا غمت در من!نمی دانم از پریشانی سرگردانمیا از سرگردانی پریشان!به گمانم خاصیت عشق است!دچارش که می شویدیگرهیچ چیز نه می دانی، نه میفهمی!تنها همین را می دانم؛این که هر روز در آغوش توأم...می بینمت...می بویمت...می خوانمت...می شنومت...می بوسمتو لمست می کنمبی آنکه باشی!بی آنکه بدانی! به قلم شریفه محسنی \شیدا\...
دلتنگی همون بیماریه که علاج نداره ودردش هر وقت انتظارش رو نداری میاد یقت رو سفت می چسبه.وسط غذا خوردن یادت میاره اونم این غذای مورد علاقشه ...موقع خرید به یه لباس خیره می شی و تصور می کنی اگه تن اون می بود این رنگ و طرح ها چه غوغایی می کردنیا وقت رانندگی یه آهنگ که معلوم نیست از کجا اومده پخش می شه و اون همخونی هاتون توی ماشین و نگاه زیر چشمی و لبخندت رو یادت میاددلتنگی دردیه که با کلمات عادی نمی شه ازش گفت....
دلتنگى داریم تا دلتنگىعمیق که شودمى شوى یک آدم آهنى متحرکهیچ بغلى بغضت را باز نمى کند-امیر وجود...
☔️♡ - ببین فک کن یهو ساعتدوازده و چهل و شیش دیقه دلت تنگ شده! ولی هر کاری میکنیخوب نمیشی... چیکار میکنی؟+ خودمو بغل میکنم...- خودت؟! میگم دلت واسه ییکی دیگه تنگ شده! + خودمو خب بغل میکنم!- واسه چی خودت؟!+ چون قلبی که واسه اون میتپهتوی قفسه ی سینه ی منه:)♡قلب سمت راست من ♡ریحانه غلامی (banafffsh) نوشت💜...
قسم به پنج شنبه و پنج نم بارانکه امروز پنج بار دلم برایت می گیردارس آرامی...
من بی تو در غریب ترین شهر عالممبی من تو در کجای جهانی که نیستی؟...
✿✧❀✿💜✨💜✿❀✧✿حتی کارای سادت برای من مثل این سوپرمنا بود دلبر ♡...
ایا من دیونه ام ؟هر وقت دلم میگیره میرم روی همون نیمکتی میشینم که همیشه منتظرت میشستم یا لیست اهنگ هام شده ده تا اهنگ قدیمی که تو برام فرستاده بودی پیرهنی که تو بهم کادو دادی و حتی یک بارم نپوشیدم صدات که همیشه توی سرمه اره من دیونه ام...
ولی از حق نگذریم شنیدن اسممون از لبای اون کسی که دوسش داریم خیلی لذت بخشه...
یادمه انقدر به عطر موهاش معتاد شده بودم که وقتی رفته بود دوس نداشتم نفس بکشم ادمی چه موجود ضعیفی است ......
☔️♡ وقتی یکی لباس میپوشه میره بیرون بعد چند ساعتبرمیگرده، انقد ازش نپرسین که چرا رفتی؟! کجا رفتی؟! چرا تنهایی رفتی؟!بابا... بفهمین! دلتنگی آدما رو به خیابون میکشه:) 👣نویسنده: ریحانه غلامی...
کاش یاد میگرفتیم ...همه دل سنگ نیستن همه بی وجدان نیستن همه فراموش کار نیستن کاش داد میگرفتیم ...وقتی وارد دنیای یه نفر میشیم ممکن اون دنیا دور تا دورش باشه دیوار اما برای ورود شما خراب کرده باشه دیوار هارو کاش یاد میگرفتیم ...دنیای یه نفر رو اگر تغییرش دادیم تا تهش باشم می دونی چرا ؟چون اون دنیا دیگه حال ساختن دوباره نداره کاش یاد میگرفتیم ......
خوبی مجازی میدونی چیه ؟اینکه هرچقدر از دلتنگی بنویسی کسی نمیدونه تویی تویی که تو ظاهر قوی و محکمیاما دلت ....امان از دست دلت:{...
همه میگن که از سرت می پره بزار زمان بگذره کاش بودن و میدیدن بعد سال ها که هنوز عطر مشابه اش تو کوچه پس کوچه های این شهر میشنوم ناخداگاه دلم می ریزه...
چشمانت چه بر سر دل بیچاره ام آورده که شبها بر ترک سقف خانه تورامیجوید!!!...
مآ از تبآࢪ بغضیم! آسودگے ࢪوآ نیست!...
اگر تو نبودی ، شبها به دنبال که می گشتم؟لای تمام قصه های خیالی، برای که داستان می نوشتم؟برای چه عاشق می شدم؟.اگر تو نبودی ، پنهانی ، برای که پیراهنِ حریر بر تن می کردم؟برای که چایی می ریختم و برای که می رقصیدم؟.تو... خلاصه ترین اتفاق زندگی ام شده ای.چشم می بندم ، با تو سنگفرش های خیابانی قدیمی را راه می روم و پلکهایم را که باز می کنم ، چایت سرد شده است......
ڪاش تنهایے هایم در سڪوت شبانگاہ پایان مے یافت تا اینڪه غم دلٺنگی هم آواره ٺرم کند...
دل تنگم ...دلم تنگ استبید مجنون چه بیرنگ استدر این اوضاع که دلچون کوزه ی سربسته می نالداشک ...در سینه ی ناباوریها محبوس می مانددل سنگین و دل غمگیندل چونان نخ زنگینغبار حزن و اندوه زمان رامی کشد بر دوش ...فریاد ها مدهوش زمان را می تکاندو برگ ها ، اندوه و پریشانی خود رابه زلفان گره خورده به باد می سپارددل تنگم ...دلم تنگ استبید مجنون چه بی رنگ استرعناابراهیمی فرد (رعناابرا)...
.وقتی نگاه پر سکوتم را ...بر قاب خالی خاطره های قدیمی می اندازمنمی دانم...از جان این دنیا چه می خواهموقتی ترنم سبز بادهای وحشی بودن رامژه های به خواب رفته ام رااز میان واژه های خیالی و توهم باراز میان چهار چوب منظبط یک قانونبه انتظار یک روز آفتابی می خوانممی گویم :انتظار بیهوده است و بودن یک سرابو واژه های حقیقی هستیدر خطوط مورب هوادر پشت چشم های شفاف مکدرکه زیستن را می طلبند معلق استآیا جان پر وهم و شور دنیاکه...
جایی خوانده بودم! دلیل سردرد خونریزی خاطرات در مغز است! ولی! درکش نکرده بودم! با خود فکر کردم! اما باز هم به نتیجه ای نرسیدم! تا این که...! تا این که تو رفتی...! اوایل غمگین بودم اما محکم بودم!!! کم کم دلتنگ شدم!!! در زمان دلتنگی برای رفع دلتنگی ام! مدام خاطرات خودمان را مرور کردم...! مدام با خاطراتت زندگی کردم!!! و این شد که...! خونریزی خاطرات در مغز را درک کردم و چشیدم...! در حال حاضر...! دیگر دلتنگ نیستم!! اما...
دلم را...بر می دارم...سَرِ قراری می آیم ...که باهم نداشتیم ...شاید آمدنت اتفاق افتاد ....عشق را دست کم نگیر...!...
نقش باران در این فاصله رارنگ دلتنگی من جان میبخشدو تو ای دوست که دردورترین فاصله ای ،با خبر باشکه بد عهدی گهگاهت رادست بخشنده ی باران میبخشد...
از جمعه ها دلتنگیو از عشق تنهایی اش نصیب ما شدبیچاره این دل که هربار هوای تورا میکندجز یک مشت خاطره چیزی در دست نداردو حیران در ثانیه هایی بدون تودر خود مچاله میشودجمعه که می شود غم بر دلم می نشیندو نمیدانم شعرهایمرابرای که باید بخوانمدفتر اشعارم را که ورق میزنم بویچیزی بی قرارم میکندچیزی شبیه بوی عطر توچیزی شبیه عشق...دلنوشته های مرا با دل بخوانیک نفر سکوتش را فریاد میزندپشت این دلنوشته ها دلی بر بادرفته است...
دلتنگ باشی... آشوب باشی...دلسردم باشی... چ شود! مث چایی میشی.. همون چای سرد تلخ ک نگاشم نمیکنن! نویسنده: vafa \وفا\...
نشسته امتنهادلتنگبی باور...شعر می خوانمشعر می سرایمتو را می بینم!.سکوت می کنمچشمانم را می بندم که از یادت رها شوم...تو را می بینم!.چشم می گشایمبه خاطراتم می اندیشم در خیالاتم پرسه میزنممی خواهم لحظه ای از تو رها شوم...باز تو را می بینم!.بر می خیزمبه آیینه نگاه می کنممی خواهم خودم را ببینممی خواهم خودم را بیابماما باز هم تو را می بینم !!.تو در من پنهان شده ای...تو در چشمهای مندر لبهای مندر شعره...
هاشور در هاشور ۱۱۱دلم،،، برایت خیلی تنگ می شود...ناخود آگاه، شماره ات را می گیرم اما،هیچ وقت جواب نمی دهی!...نمی دانم،،، نمی دانم\شاید پیش خدا تلفن را پاسخ دادن، --قدغن باشد!؟ سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
عصر جمعه ات را دریاب تا زیر کوله باری از دلتنگی خم نشوی اخبار و حرف ها رو رها کن جمعه برای من و تو هیچگاه تعطیل نیست....
گاهی از پیله تنهایی ات خارج شو... شاید کسانی را اطرافت دیدی که منتظر پروانه شدنت هستند.. نویسنده: vafa...
گاه گاهی ب فکر خودت باش... هرچه از خودت دورتر شوی.. بیشتر در تنهایی گم میشوی... نویسنده: vafa...
در میان مشغله ها،جایی میان روز و شب،چندی از ثانیه،یاد من هم باش¡به این امید می تپد دلی که خیلی وقت پیش مرده است...نوشتهٔ فاطمه عبدالوند...
جای نبودنت رادلتنگی پُر کرده وُسینه به سینهقلب ام را تسخیر می کند،و من برای یافتنتهرزه و ولگرد --چون باد پاییزم. سعیدفلاحی (زانا کوردستانی)...
در پس سیاهی شب،در زیر نور ماه،در هوای سرد و دل پذیر،در آن جایی که بار اول دیدی اش، چه لذتی دارد که بدون هیچ ترسی دستان گرم و پر حرارتش را در دستان سردت بگیری،با عشق در آغوشش جای گیری،و از گرمای بدنش، گرم شوی و به راستی که ته یک عشق واقعی چیزی جز رسیدن، در کنار هم بودن،دست در دست هم دیگر و چشم در چشم شدن یک دیگر نیست...پس به یاد و امید رسیدن آن روز، در آینده ای نه چندان دور،سال ها، ماه ها، هفته ها و روز ها، شب ها و ساعت ها، دقیق...
جای خالیت\گل\ گذاشتندغافل ازاینکهجای خالیتبادنیا پرنمی شودصیدنظرلطفی...
یک حسیمثل حس دلتنگی مرا خواهد کشت شاید اگر نیاییمثل یک مرداب کهنهتوی آن فرو میروم و از هر چه بودن استساقط خواهم شد؛دلتنگی ام معلولی بی دلیل استنمی داند چرا هست؟نمی داند چرا سال های سال استچسبیده بیخ این گلوی بی صاحاب و ول کن نیستو این ندانستنشبه من هم سرایت کرده ......
✿✿✧✿💜💍💜✿✧✿✿*☔️♡ روی اینکه بچه مون پسرباشه از اول بارداری پافشاری میکردم!وسایل پسرونه خریدم... اسمایپسرونه انتخاب میکردم، حتیدنبال راهای طبیعی توی نتمیگشتم که بفهمم بچه چجوریجنسیتش پسر میشه!کارامو که دید، دستمو گرفت،نشوند منو بغلش و گفت: ببینزینب... بچه یه نعمته! جنسیتشفرقی نداره که انقد خودتو داریبه آب و آتیش میزنی عزیز دلم!مهم سلامت بودنشه...بغض کردم، گفتم: تو که آرزوتشهادته... همشم تو عملیاتی!اگه از دستت بدم چی...
گیرم که آفتاب بر آید وُ، از لقاح با افقِ باکره سایه روشن سحر، --صبحی بزاید زیبا!...مرا چه سود که؛بی تو-- همه ی روزهایم تاریک است! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
مثل هر شبآسمان چشم من ،بارانی استدر هوایت کوچه ها را می شمارم نیمه شبحجت اله حبیبی...
جمعه باشد تو نباشی و خزان باشد و منچه کشنده است فدای تو شوم، رحمی کن...
رفتنت دارد پا به سِن می گذاردبر نمی گردی!؟ارس آرامی...
°^•دلتنگی یعنی:...^°• فاصله ای که با هیچ بهانه ای پر نمیشود...∆به قلم:فاطمه حمیدی(💙Abinaffsh💜)∆...
+💜دلتنگی حس عجیبیه در لحظه زندگی میکنه در صدم ثانیه تموم خاطرات چه خوب چه بد رو مثل یه فیلم اکران میکنه حتی اگه خیلی خاطره هات باهاش ساخته شده باشه همون قدر درد ناک و همون قدر سریع اتفاق میوفته+💙∆به قلم:فاطمه حمیدی(💙Abinaffsh💜)∆...
خاطره هات رویاییههواام بارونیهاین یه دیوونگیه که قدم میزنم با یادت... ❥کوچه هاام خالیهچه حس عجیبیهانگار همه چی بهم میگنکه دیگه ندارمت... ❥...
+ خوشحالم! چرا؟ + پاییز داره تموم میشه... این خوشحالی داره؟ + آره... چون پاییز انگار دلتنگی ها، تنهایی ها، دردها و... یاد خاطرات خوشی که دیگه ندارمو چند برابر میکنه... ولی بعضیا پاییزو یه فصل عاشقونه و رویایی میدونن... + آره... ولی کسایی که با خودِ دلبرشون باهمن... نه با یاد و خاطراتش......
گاهی آنقدر بی قراری که نفست بالا نمی آید ، آسمان دلگیر، کوچه ها غم گرفته وچتر ها ،خاک خورده وتو، می باری تمام دل تنگیت را بر صفحه ی خاطرات تا سبک شوی اما گریه امانت می برد وباران می شوید تمام شهر گونه ات را دل به کوچه می سپاری تا بی قراری ات را با برگ های پاییزی قسمت کنیدر زیر چتر رنگارنگ پاییز هزار رنگ....حجت اله حبیبی...
باز شیشه عطرت، شکست و هوای دلم پر شد از بوی توچتر پینه بسته ام سَر باز کرد و من خیس شدم از باران اشک های دلتنگیباز شانه هایم سنگینی میکند از گرد و خاک خاطره های سرگردانقفل لبهایم به دنبال کلید گمشده در لُکنت های دیدار میگردد که دوستت دارمها را به توازی انعکاس چشمانت فریاد بزندسپیدی شقیقه هایم وموهای سپید تو و من، از هم پیشی میگیرد و حراج های پاییزی ویترین زمان شدهبگو کجاست، انتهای این سکوتهای به بند کشیده و از کنار هم گذشتن هابگو ...
گاهی برای از تو نوشتن کم می آورمباور کن....تمامی این نوشته های شبانه بهانه ستتنها میخواستم بگویم : ای حضرت معشوقه بی وفا،دلم برایت تنگ شد ست و بس.....«فاطمه دشتی»...
باران باران ،شست تمام دلتنگی های کوچه وخیابان ها را ولی چرا غم واندوهت همچنان چسبیده است بر سینه ی بارانی من.... حجت اله حبیبی...
دلتنگی، موجود عجیبیست.حسود، شکننده و حساس است.دلتنگی، شخصیت مخصوصِ خودش را دارد و اگر نتوانیم آن را به درستی مهار کنیم و نتوانیم ذاتش را ببینیم و بپذیریم، میتواند در رابطه مان نوسان ایجاد کند.دلتنگی، میتواند ترکیبی از غم و خشم باشد.یا گاهی ترکیبی از غم و ترس.اما آنچه که مشخص است این است که ما برای کسی دلتنگ میشویم که دوستش داریم.اما در بیشتر مواقع، ما یادمان میرود که در دلتنگی محبت کنیم و مهرمان را نشان دهیم چون شدت غم، خشم و ترس ممکن...