پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
اشک از چشمان من جاری شدهدل اسیر درد بی تابی شدهبس که پیچیده هوای عطرتوگونه ی خورشید عنابی شدهاعظم کلیابی بانوی کاشانی...
یک شب بیا؛ تا بنگری:این قلب بی تاب مرا؛حال مرا؛ احساس دل؛چشمان بی خواب مرا!شاعر: زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس....
به من حق ده، دلم بی تاب باشد؛وَ درگیرِ تبی، بس ناب باشد؛زِ هجرانِ گلِ ماهِ شب افروز،تمامِ حسّ جان، بی خواب باشد!زهرا حکیمی بافقی (کتاب دل گویه های بانوی احساس)...
چه ساده، آمدم پیشت؛ ولی هرگز نفهمیدی؛کنون که… پرزدم رفتم، به دنبالِ چه می گردی؟زهرا حکیمی بافقی (کتاب نوای احساس)...
هوای توبی تابی پنجرهکاش پرنده ایبال اش را به من می داد....
بی وزن تر از خیالدر آسمان آغوشتاوج می گیرمبی تابیشروع دلتنگی ستبیچاره این دلکه ویرانه ی خیالات ست...
از تو تا دستهای منفرسنگ ها فاصله استتو در گذشته ی من تاب میخوریو من در بی تابی محضپشت پنجره ی فردا نشسته ام!...
هیچ کار خدا بی حکمت نیست...بابت آرزوهایی که محقق نشدندبی تابی نکنید!گاهی خدا بوسیله ی همینمحقق نکردن آرزوها، جلویمصیبت های بعد از آن را می گیرد....