متن دلنوشته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته
حرف های واقعی پشت هزاران لبخند پنهان شده....
نگین رازقی
زمانی باخود فکرمی کردم
می شود دوست داشتنت را فراموش کنم
ولی فراموش کردنت هنر من نیست
هنر من این است یاد تو می ماند تا ابد در دل من
دلم تنگ توست …
صبری در سینه خفته است..
بنویسم ت را میخوانی مرا..
خدایااا
المیراپناهی-درین کبود
خط بزنید از زندگیتان
تمامِ آدمهاى بلاتکلیفى که غیرِ قابلِ پیش بینى اند
تمامِ آدمهایى که حرف می برند و مى آورند
آدمهایى که چون خودشان به جایى نرسیدند،
تو را هم متقاعد می کنند به درجا زدن
آدمهایى که تخریب را از تعریف بهتر بلدند
آدمهایى که با کنایه...
گویندبعدهرطوفانی نسیمی میزند بردل ما
گرنزدکه هیچ ویران کرداین ساده آشیانه ما
گربرتابوت برند جسم بی جان را
روح جرمش چیست کشدجسم به نمایان زنده را
به هرکس می آیدآنچه طلب کند
برمانیایدآنچه به دل افتد
پرکند خانه اش را ز امیدی فردا
به نابودی کشدناامیدی همه فراداهارا
عشق به...
آرزو کنیم حال همه در این فصل بهار خوب باشد
خیابان پر باشد از عابران سر خوشی که نه غصه ای برای خوردن دارند
نه مشکلی برای حل نشدن، نه دلیلی برای گوشه گیری و تنها بودن
عابرانی که سرخوش و آسوده از کنار هم عبور می کنند
و می...
کلمات در کنار هم زیبا ، مُتاثر، دل گیر وعذاب
دهنده هستند.
کلماتی که نوشتنشان سَهل است و بیانشان
دشوار.
تا وقتی که پشت ِحصار دندان هایمان قرار گرفته اند
و حَبس هستند؛ همه چیز خوب است.
اما وقتی شکسته می شود و تلاش برای بیرون آمدن
می کنند؛ همه...
من «همان» دخترم!
همان دخترِ چهار سال پیش
همان دختری از جنسِ کویر، که افکارش
با وجود نهال های باطراوت
رنگِ سبز به خود گرفته است
بدی های آدم ها، درقالبِ یک آلبوم
قرار می گیرد درونِ جاده ی پیچ وخمِ خاطراتت
و خوش به حالِ آن کسی که جاده اش
جامه ای از شن به تن کرده است
گذرِ طوفان خشمگین از روی خاطرات
آتشِ درونش را به خواب می کشاند..
شبیه به یک لباس خیس از غم
آویزان شده ام در حیاط
نه بادی می آید و نه آفتابی
خشک نمیشود این غم
گرم نمیشود این تن
ماه، مگر خودش تنهایی را انتخاب کرد؟
نه!
اما اعتزال را به جان می خَرد
می داند که این تنهایی همیشگی نیست
با چشمانی انتظار، منتظر چشمک یک ستاره
در دل ظلمات است.
کجای دلت را نورانی تر از تاریکی شب پیدا می کنی؟
پس از خلوتت گِله مند مباش...
جرأت حقیقت بازی می کردیم نوبتش شد پرسیدم:
چطوری دل می کنی؟
خندید و با حالت بامزه ای گفت:
یواش یواش کمرنگ می شم!
اون موقع متوجه منظورش نشدم.
کاش هیچ وقت نمی فهمیدم...!
به انعکاس تصویرت در آینه سوگند...
به سرخی سیب و چهره ی رنگ پریده ی سیر...
به شمع سوخته و شعله ی خاموش شده اش...
سوگند می خورم که در سال جدید هم چون همین شمع در آرزویت خواهم سوخت.
و با رنگ پریده ام در وصف چشمانت شعر خواهم...
نمی توانی توصیفش کنی!
احساسی که به او داری را می گویم.
طوری که برای هربار دیدنش بال بال می زنی و از اضطراب فراموشی وعده ی دیدارتان خواب از چشم هایت فراری می شود...!
احساس آشنا و در عین حال غریبی ست نه؟
عشق را می گویم.
افسانه ای...
اشتباهات تجربه می شوند، ولی حتما از آن درس نمی گیری!
پشیمان نمی شوی، اصرار بر تکرار آن داری...
می دانی که باز همراه بغضت خواهی شکست!
دیگر توجیهی برایش نداری...
اقرار می کنم که دیگر به هیچ قول و قراری، قرار نمی گیرد این دل بی قرار!
قرار بود درد خراش زانو هایم بزرگ که شدم از یادم برود، دلخوش شدم ولی...
دروغی بیش نبود!
فراموش که نکردم، هیچ!
درد قلب تکه شده ام مرا به گریستن در
آرزوی درد...
فقط تقویم به دور خودش چرخیده
کجاست ...
پرسه زدن ها ی شب عید،
نشون کردن یک جفت ماهی قرمز،
پسته ی لال و پسته ی لب گشوده ،
دیدن رخ در آیینه،
گره زدن سبزه،
شور و شوق پوشیدن لباس نو،
فال و استخاره برای سال بی بهار،
کو...
می گویند: حرف که چیزی نیست! همه بلدند. عمل کن.
حرف زدن گاهی دشوار تر از هر کاری می شود!
گفتن بعضی جملات می تواند تاوانی سخت داشته باشد.
جملاتی مثل:
دوستت دارم:))
کوتاه و شیرین، ترسناک و جذاب.
به همراه تاوانی دردناک...!
از عشق رمیدیم و دمیدیم و جدایی خواستیم
در کوی دل از ماه ثنایی خواستیم
در مزرع عشق چریدیم و شب هنگام خزان
می در بر میخانه گذاشتیم و خدایی خواستیم
نمی دانم چه به روزگارمان آمده است!!!
دیگر دلی نمی ریزد چشمی به انتظار نمی نشیند و در آسمان شب، دستی ستاره ای نمی چیند! انگار کسی عاشق شدن را بلد نیست، شاید هم تاریخ مصرفش گذشته باشد، چه دوره ی پر زرق و برقِ بی ربطی! خوش به حال...
یک سال گذشت
یک سال
بین کتاب های انقلاب نفس کشیدم
تو کوچه پس کوچه های ولیعصر رویا بافتم
از کوه ها بالا رفتم
تو سرازیری دشت ها دویدم
زمین خوردم
اشک ریختم
و پاشدم
یک سال زندگی کردم
یک سال پر زندگی کردم
یعنی اگه دنیا ثانیه های معینی...