متن دوستت دارم

صبح باشد پاییز باشد
و بوی پرتقالی ات ،
حالم را عوض می کند
هوای عاشقی ات می زند به سرم
در کوچه ها ی نارنجی فریاد می زنم
تو همه ی عمر منی
بگذار دنیا بداند
تمام قد دوستت دارم ...!

عاشقانه های قلبم برای تو گیتار مینوازد تا اواز دوستت دارم سر بدهد

چون شب که در سینه اش تنها به یک ماه می نازد

در سایه مهتاب،
بی انتها اما در سکوت دوستت می دارم...

ارس آرامی

آنقدر برای گفتنِ دوستت دارم
دست دست کردی
که از پا افتادم
.
تا نبض و نفسی هست هنوز
دل بده به دلی که
چشم انتظارِ توست

چون دوستت میدارم مجبور نیستی آن گونه که روز آشناییمان بودی باقی بمانی. چون دوستت میدارم مجبور نیستی خودرا محدود کنی به تصویری که از تو زنده مانده درمن. چون دوستت میدارم میتوانی در خودت ببالی ،چیزهای جدیدی کشف کنی در وجودت ،میتوانی دگرگون شده بشکفی،تازه شوی. چون دوستت میدارم...

عشق تو،مراآدم بدی کرده ست
حسود
حساس
زودرنج
منوببخش که اینقدر دوستت دارم...

چشمانت را ببند
و فکر کن!
به دونده ای که با مشکلی در پایش و با اینکه می داند هیچ شانسی برای برنده شدن ندارد در مسابقه دو شرکت می کند چون قول قهرمانی به فرزندش داده!
یا تصور کن...
ماهیگیری را که با اینکه می داند دریا طوفانی ست...

دوستت دارم به قدرِ هر چ هست و هر چ نیست
از کران تا بیکران ، از کلّ ِ دنیا بیشتر

😍تو😍
انگار تمام عشق جمع شده تُ وجودت
که من همش دوس دارم بگم بت دوست دارم دوووستتت دارمم

در تمام این سال ها من با تمام وجود
به او گفته ام دوستت دارم
این اولین و آخرین جمله ایست که او از زبان من می شنود.
حتی هنگام خفه فریاد زدنم هم میان خنده های کریه و زیبایش
به او گفتم دوستت دارم!
گزاشتم آزادانه گلویم را بفشارد...

تاوقتی من هستم تو به هیچکس نیاز نداری دوستت داشته باشد.من عوض تمام آدمهایی که هر روز از کنارت رد میشوند،با عجله بی آنکه تو را ببینند وشاید به تو تنه هم بزنند،دوستت دارم.
من جای همه ی آنهایی که تو را نمیشناسند،جای همه ی آنهایی که تورا میبینند،جای همه...

به حرمت چشمانت قسم
تا ابد
هرگز به دیگری نخواهم گفت
دوستت دارم
نخواهم گفت


شاعر: مهرناز

آمده ام بمانم
با قلبی از مهر واقعی
با چشمانی آکنده از پرتو نورو زیبایی

با دست هایی پُر
از سرزمین دوست داشتن ها
آمده ام بمانم

با احساسم
با قلبم
"دوستت دارم"
ای غزلخوان سرزمین عشق...

آنکه تو را دوست دارد
هرگز طعم تلخ بی‌توجهی را به تو نمی نوشاند...

لاادری
ترجمه ی فارسیِ سعید هلیچی

خواب می بینم،از راه می رسی. با قدم هایی آهسته اما با عشوه. خیره می شوی به من،هی نگاه می کنی. سیاهی چشم هات ژرفای اقیانوسی است ناشناخته. پر از کشتی هایی که در خودش غرق کرده. دلم می لرزد. آتش می گیرد و تا توی مغزم گُر می اندازد....

دوستت دارم جوابش را نگو ممنون گلم
می شود پاسخ دهی،ای جان عزیزم همچنین

پابلو نرودا:

دوستت دارم
هم چنان که چیزهای سربسته و گنگ را؛ در خفا، جایی میانِ سایه و جان...

دوستت دارم حتی اگر یکبار هم با فانوس نگاهت از کوچه های تاریک قلب من بگذری ...

کدام فریاد
می تواند فاصله بین مارا طی کند
و حرف دلم را به تو برساند...؟!
کدام اشک
میتواند دریای درونم را حکایت کند؟!
از کی تا به حال
سد را با کاسه خالی می کنند
که دوستت دارم شنیدن ، تمام مرا بیان کند؟!

نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده

ساده اما دیوانه وار دیوانه وار اما ساده میگویم تمنای قلب من دوستت دارم

کاش حنجره ام
گوشواره ی تو بود
تا هر لحظه در گوش تو زمزمه میکردم؛
دوستت دارم!

به خیره سری رهایت کردم،
عشق را افسانه خواندم،
دوست داشتنت را دروغ نامیدم،
تنهایی را در آغوش کشیدم و رفتم،
آن قدر رفتم که تو برایم هرگز شوی و شدی،
دیگر ندیدمت اما امروز؛
بعد از این همه سال دخترکی را دیدم در خیابان چقدر شبیه تو می خندید...

تو قشنگ ترین فصل کتابی هستی که خدا نویسندش هست منم مشتاق ترین خواننده
عاشقانه وعاقلانه دوستت دارم
H♡H

مرداب مجازی
آبی ارتباط می شود
و نیلوفر می شکفد
با هر درود
با هر دوستت دارم
آن سو اگر تو باشی

امیراحمد حدادنیا