شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
هرجا که گاهی خسته بودی...خندیدنت هرجا که شد آه! هرجا که قلبت را شکستنددر کنج زندان یا تهِ چاه،یادت بماند فتح با ماست! لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّه...❇️▫️شاعر: سیامک عشقعلی❇️ قرآن، سوره ی زمر، آیه ی ۵۳...
«مرد» کویر حسرت و جنون بود که گل سرخ شکفت و «زن» عشق شد! خندیدی و دلم برات رفت... بعد؛ علاقه ی ساده ی من عشق شد! عشق تو پایان یه قرن درده! حس می کنم کسی دعام کرده! این پسرِ اردیبهشتی هر روز جهانشو دور چشات می گرده! طول کشید پاییزِ بی رحم غممن کی بودم؟ یه برگ توو دست باد! درست در اوج ویرونی هام بود...خدا تورو برای من فرستاد! یه صبح غمگین بی فردا بودممثل یه تبعیدیِ تنها بودمباخته بودم رویامو به زندگیخسته ترین آدم...
تووی سرم یه کرکستوو آستین من مار! اطرافمو گرفتن یک مشت گرگ و کفتار! یک عده تووی آینهشعرامو می سوزونن!یک عده تووی خوابامهرشب رجز می خونن!هی می زنن که دنیامویرون بشه بپاشه!یک عده خیلی می خوانسر به تنم نباشه! هر روزِ زندگی رواز پشت دشنه خوردم!غیر از خدا کسی نیست...دوستامو تا شمردم! یک سایه روی دیوار مونده ازم به سختیجای بدی شکستماین یعنی تیره بختی! ما سفره دار بودیمآغوش واسه بی کس! انگار مرام مرد...
باز هم ولوله در جان دو عالم افتاد! بغض زهرا به دل خسته ی مریم افتادباز هفتاد و دو خورشید شدند از تب سرخقرعه ی عشق به شمشیر و محرم افتاد «دست عباس به خون خواهی آب ...» آمد بازکفر عاشق شد و بر سجده ی آدم افتاد! حیدر آمد به تماشای حسینش ناگهعرش لرزید و لرزید و شد خم! افتاد...وای ای اوی چه می گویم از این غم! ای وای! آسمان خون شد و از گوشه ی چشمم افتاد...▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
بغض در چشمان سردت جان گرفت گریه کردم، آسمان باران گرفت...ماه غمگین! می شود آیا مگراشک های مرد را آسان گرفت!یوسفم در چاه، دلتنگِ پدرجای قعر چاه را زندان گرفت! من گرفتارم به زخم بی کسی شاعری که درد بی درمان گرفت! باز هم در گریه خوابم می برد! شعر در کوتاهی اش پایان گرفت...▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
ای غم هر لاله ی پرپر سلام! ای سکوت گریه ی حیدر سلام! ماه نامت نور را تفسیر کرد بر تو ای از عشق تنهاتر سلام! خاک تا روزی که باشد کربلاست جاودان شد بغض پیغمبر، سلام! آسمان بوی غریبی می دهد بیت بیت شعر من با هر سلام...با لبان تشنه در آیینه هامی شوی دریا، تنِ بی سر سلام! ▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
از تمام هرچه زیبا دیده بودم سر تویی! در قیاس ماه با زیبایی ات، بهتر تویی! گفته بودی دوست داری شعرهایم را بخوان: علت این شعرها تنها تویی دلبر! تویی! جمعی از اهل هنر گفتند جادو می کنم من فقط یک واژه پردازم که جادوگر تویی! در هوایت زندگی کردن خود پروانگی ست هر مسیری را که رفتم مقصدش آخر تویی! یک نفر باید دلیل بودنت باشد و من،شک نکردم هیچ! تا شیرین ترین باور تویی! ▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
از اولِ این قصه تو هم باخته بودی...در باورت از عشق چه ها ساخته بودی! گفتی که چرا آخرش این شد؟ به تو گفتم: با مُهره ی سرباز دلت تاخته بودی! گفتم که... فریب است! فریب است! فریب است! رفتی و ندانسته و نشناخته بودی...ویران شدنت این همه! تاوان بزرگی ست! از سادگی ات بود که پرداخته بودی! ای یوسف ایرانیِ دلسوخته ای کاشخود را تهِ این چاه نیانداخته بودی! ▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
شاهباز ملک هستی! از ازل در یک ابد،می درخشد پرچم سبز ولایت با علی!عشق آمد آسمان را بست بر بازوی اوعرش را یکباره جان بخشید ذکرِ «یاعلی»!▫️شاعر: سیامک عشقعلیعید غدیر بر عاشقان امامت و ولایت مبارک 🌷...
خورشید عشقم! ای بهار باور من! ای در همین دنیا بهشت دیگر من! ای بهترین رویای سبزِ تا همیشهای خوب من! ای اولینِ آخر من! من در کدامین لحظه دیدم خنده ات را؟هوش و حواس انگار پرزد از سر مندر روزهایی که کسی عاشق نمی شد بردی دل از این شاعر ای افسونگر من! قبل از تو شعرم خشک بود از نبض فرداجوشید از عشق تو طبعِ پُر شر منآیینه بودی تا ببینم در تو خود را ای نیمه ی زیبای از من بهتر من! پیشانی ات را بوسه خواهم زد به گرمیدار...
زندگی «جنگ» بودبرای «نامنظم» بودنشآموزش ندیده بودیم! «من» و «تو»هر کداماولین و آخرین سرباز این قصه،خودمان برای خودمان! آنقدر تنها هستیم که گاهرو در روی یکدیگربرای کشتن «ما»بی رحم می شویم!▪️سیامک عشقعلی...
زبورتوراتانجیل قرآن...ای کاش در صفحه ایی، سوره ایی، آیه اییحتی کوتاه!می گفتی: مبادا دلی را بشکنید!▪️سیامک عشقعلی...
من اهل جاده های بی غروبم من اهل دردهای بی شروعمبرایم باختن معنا نداردکه من همیشه در حال طلوعم من اهل روزهای بی نشانممن اهل کوچه های بی عبورمهزاران بار اگر از پا نشستمبلندم کرد در آخر غرورمندارم ترس از امواج دریا هزاران صخره در من هست پنهان مبارز هر چه باشد هر که باشد حریف غیرت من نیست طوفان کتک خوردم شدم زخمی ترین تا شکستن ها بزرگم کرد آخر !میان خون و آتش قد کشیدممرا این قصه گرگم کرد آخر!شکستت می دهم ای ترس...
به اشک نخبه های در امین آباد سوگند!به نام هر شهید کشته در راه خداوند!به آه کارگر! وقتی که خالی ماند دستش،به نسل ناامید از زندگی و فکرِ لبخند!به بغض شاعر تبعیدیِ دلمرده و طرد به شب تا صبح جان کندن برای مزدِ نا چند...فقط یک خوب یا بد از شما می ماند و بس!نه جاهی مانده از کوروش، نه تاجی مانده از زند!بگو با من گناه مردم این سرزمین چیست؟ که نان و آب شان با اشک و حسرت خورده پیوندبه حق! وقتی که مظلوم است و تنها گاه در جنگب...
آهسته بکوب درب را! ... انگار...از باغچه یاس رازقی می چیند!انگار صدای خواهرم آمداین خانه هنوز خواب می بیند...این خانه هنوز خواب می بیند...در آینه ها ترانه می خوانیمدر جست و جوی «جزیره ی گنجیم»دلباخته یِ «سپید دندانیم»لبخند پدر بزرگ خالی نیستخورشید به ما چقدر نزدیک است! افسوس که مادرم نمی دانستاین روز، شبش عجیب تاریک است! آن فصل چقدر زود شد قصهبرگرد بگو که سال مان خوب استانگار کنار هم خوشیم هر روزانگار هنوز حال...
قراره من و تو اقیانوس شیمغبار آینه هارو پاک کنیمخیلیا مارو به هم نشون می دنقراره من و تو کولاک کنیم!رفیق روزای سخت بی کسیوقتشه دست تووی دستام بذاریقول بده همیشه محکم بمونیقول بده خسته نشی کم نیاری!رود تا وقتی که رنگ فرداستتا پرنده عاشق پروازهمشتتو گره کن و با من باشعشق ما رویامونو می سازهمن و تو اندازه ی یک تاریخجای خنده و خوشی غم دیدیمخیلیا مارو زدن! یادت میاد؟ چه روزای سختی با هم دیدیم!پیشونیتو می بوسم به...
◾موومان آخر: در من نشسته مردیبا قصه ایی غم انگیزشهریوری پر از برگ در ابتلای پاییزتقویم عمر این مردسی سال سرد داردیک لاله زار حسرت...سازی که درد دارد...پایین شهر ذهنشدریای بی کسی هاستموسیقی سکوتشیک سمفونی زیباست!مردی که ساز می زد تنهاتر از صداقت!با پیچ موی آیدادر قصه ی هدایت مردی که کودکی هاشتفسیر جستجو بودشاعر نبود امااو روح شاملو بود!مردی که خواب هایشآیینه ایی شلوغ استمانند شاهنامهدر غر...
هرچقدر هم این سیاره خشک باشد کنار رودیدر دامنه اییبالاخره یک شاخه گل سرخ پیدا می شود برای شروع عشقکه عشق؛مادر بودن است!مثلا: دوباره گندم می کاریم در کوشاکوشی معصومانه احساس می بخشیم به رقص شاخه های سیبنان می پزیم در تنور لبخند تو موهای دخترمان را می بافیمن به پسرمان یاد می دهم چگونه مراقبت کنداز خانه در برابر احتمال ها!و سالها بعد...چه پسر و دخترها که در کوچه ی اکنون شانآینه آینه تا رود ترنم گل سرخ جاری ست ...
گیلاس لب هایت را از کدام باغ می توان چید؟ و لیموی سینه هایت را! اصلا بگو زیبایی تو در تشبیه به کدام گلمی تواند وجه شبه باشد؟ انگار هیچ شاعری نمی داندکه زیبایی را تو آفریده ایی!هرجا که خنده بر لب ها غنچه بست هرجا که رقص چشم ها را فتح کرد هرجا که آرامش خانه ساخت هرجا که عشق در حال تداوم بودردی عطرآگین از زن دیده شد! ببین چه سادهتو روح زیستن هستیو رهبر عشق!مادرم یک بار می گفت: مردها شاعران بهتری هستند!و باز کمتر ش...
می خندی با تب لحنترو ذهنم عشق می پاشیمی پرسم کی به این خوبیچشاتو کرده نقاشی!درسته که واسه گفتنآدم گاهی میشه ناشیولی مجنون شدم آرههمونی که تو لیلاشیشدی دنیای این شاعرخانومی که شما باشی!◾شاعر: سیامک عشقعلی...
باران روز بی کسی! یعنی: سیامکیک عمر با دلواپسی... یعنی: سیامکهر آه سرد و دم به دم! یعنی: سیامک اردیبهشت زرد غم! یعنی: سیامکآواره ی اندوه ها! یعنی: سیامکتنها رفیق کوه ها! یعنی: سیامکشب گریه های بی صدا! یعنی: سیامکافتادن بی دست و پا! یعنی: سیامکپایان تلخ جست و جو! یعنی: سیامکبغضی میان گفت و گو! یعنی: سیامکپسکوچه های عمق شب! یعنی: سیامکاشکی به رنگ سرخ لب! یعنی: سیامکمصلوب زهر نیش ها! یعنی: سیامکدلمرده ی تشویش ه...
آسمان شد فرش زیر پای عشقدل نبود آن روز دلبر خلق شد!خاک عطرآگین به ناز و بوسه بودنور پاشیدند و دختر خلق شد!◾شاعر: سیامک عشقعلیروز دختر بر تمام دختران سرزمینم مبارک🌷...
در اوج درد و غم، مراقبت هستم!ای آخرین همدم! مراقبت هستم!همیشه جنگیدم، برای لبخندتاگر بمیرم هم؛ مراقبت هستم!◾شاعر: سیامک عشقعلی...
ای صدایت بهشتی ترین موسیقی همیشه!ای نگاهت بوسه گاه کلماتم!این دست ها چه معصومانه می مکند گرمای عشق را از دستانت!و چه کودکانهدر آغوشت به خواب رفته این مرد،که طعم ملیح خنده هایتدر وسعت جهانشبه جریان انداخته ترنم خشکیده ی رود را!حافظه ی کلماتم را پاک کناز سکوت دم کرده ی روزهای تنهاییاز ازدحام بغضاز خنجرهایی که به قلبم از پشت نشانه شدنداز دلمردگی پاییزانه ی کوچه های بن بستاز سوختن مظلومانه ی شعرهایم به دست حسادتاز هرچه...
سپردی دست دریا قامتت رانشان دادی غرور ملتت راچه راحت با شکستن ایستادینوشتم تا بخوانی عزتت راتو سبزی تا ابد نیلوفرانهکه با خونت سرودی هیبتت رابه جنگ موج ها چون صخره بی تاببه گرمی می کشانی طاقتت راتو رفتی بعد دخترها نوشتند: برادرجان ببوسم غیرتت را!◾شاعر: سیامک عشقعلینثار روح شهید حمیدرضا الداغی...
ای زنده ترین رنگ عشقای بال و پر یاغی ها!دریاشدنت غوغا کرد در خاطره ی باقی هاصد کوه دوباره پا شد از غیرت الداغی ها!◾شاعر: سیامک عشقعلینثار روح شهید حمیدرضا الداغی...
خورشید من!ای پیامبر زندگی بخش شاعرانگی هایم!ای همیشه ی شیرین زیباییکه حسرت تسخیرت،در ذهن آینه های شهر نبض می زندو فردا با پرچم سفیدشدر اقراری معصومانهشهادت می دهد بی تکرار بودنت را!با من چه کرده ای؟که هرروز عابدانه می نشینم به ستایش تو!قداست نامت را می بوسمهوایت را کودکانه نفس می کشمو از هر نقطه ی اندامت،به شعر می رسم!فراموش کرده ام هرچند...تاریخ اصابت مهرت را به قلبمهرچند شاهدی ندارم که مرادر انظار کوچه ...
فرزند همیشه ی همین جا هستمدلبسته ی ساده بودنم تا هستم...با غصه رفیق و خنده بر لب دارممن شاعر قلب های تنها هستم!◾شاعر: سیامک عشقعلی...
دوستت دارم و گاهی از خدا هم بیشتر!یک نفر هستی ولی از اهل عالم بیشتر!شاعر: سیامک عشقعلی...
دریا به وقت عاشقیگاهی پر از درد است و گاه،آوار طوفان می شود!اما تو باز عاشق بمان!هرکس از عشقش بگذرد؛آخر پشیمان می شود!◾شاعر: سیامک عشقعلی...
امشب شب قدر است... خلصنا من الهم!یادی کن از من با قنوت هر دعایتدروازه های آسمان وا شد دوبارهقرآن به سر تا صبح بیدارم برایت...ای حاجت معصوم من امشب روا شو!گل داده بغض چشم هایم در هوایت...◾شاعر: سیامک عشقعلی...
اگر با بی کسی پیوند دارمخزر را مثل یک لبخند دارمشقایق های تاریخم پر از درد به خون و بغض شان سوگند دارمکه صلح و سادگی تا بوده با منغروری سخت ثروتمند دارمهزاران کوروش از جنس حقیقتازل را تا ابد فرزند دارمخلیج فارس با من می درخشد و از نام خدا سربند دارمطلوع بی غروب و عاشقانهبه روی قله ی الوند دارممن ایرانم! و تا هستم تا همیشهشکوهی سبز و بی مانند دارم!◾شاعر: سیامک عشقعلی...
تا آخر این شعر با قلبت بیا! یادت می آید...خانم من! ای بهترین! ای با وفا! یادت می آید؟ یادت می آید دست هایم شد جدا از دست هایت؟تا مرگ رفتم... بازگرداندی مرا... یادت می آید؟ تا طعم خوب باتوبودن را چشیدم قصه لرزید یک شهر دشمن شد برای عشق ما... یادت می آید؟ حال تو را از هرکسی با اشک می پرسیدم هرروززندان شد این دنیا برای ما دوتا...یادت می آید؟ سجاده ام از درد سر می رفت هرشب با هوایت...تنها تو را می خواستم با هر دعا... یادت می...
مردم نمی دانند دردم چیست انگار از عشق او هرروز بیمارم بفهمید!دیوانه ام! دلبسته ام! بدجور گیرم...آقای قاضی دوستش دارم! بفهمید!◾شاعر: سیامک عشقعلی...
باز هم تب کرده احساسم ببینای خدای کوچک اشعار من!می نویسم با تمنا با جنونتا بخواند عشق بی تکرار منباز هم می بوسمت در عطر گل ذهنم از پروانگی سر می رود ای تو تنها آرزوی قلب من با تو رویایم چه زیبا می شود!کهکشان راه شیری مات تو ماه با زیبایی ات تفسیر شد دیدمت دل باختم در لحظه ایبعد از آن دنیای من درگیر شد من تلاطم، کوه، یک دریا نیاز مثل رودی تا نگاهت جاری ام سینه ام آتشفشانی از غزلمن شراب کهنه ی بیجاری ام!من هم...
تا آخر بغض می دوی خانم!با گریه به خواب می روی خانم!از دامن شب ستاره می چینیهمبستر ماه می شوی خانم!گل داده ترانه از سرانگشتتیک دشت شکوفه مرده در مشتتاز روح تو درد می چکد بر خاک انگار که نیست سایه ای پشتتاز رسم بد زمانه دلگیریهر روز به یک بهانه دلگیری آنقدر شکسته اعتمادت؛ از/هر جمله ی عاشقانه دلگیریدر خواب به روی تخت محدودیدر خانه ی خود چه سخت محدودیاز هر طرفی تو را بخوانم، بازدر قصه ی شوم بخت دلگیری اندوه گر...
نکند گریه کنی بعد، خدا گریه کند...نکند آه تو در کوچه ی ما گریه کند تو اگر اخم کنی شعر مرا می کشد وشبم آواره ترین است کجا گریه کند...کلماتم غم چشمان تو را می شنودغزل از بغض تو سررفته بیا گریه کند نکند لحن قنوتت بشود قصه ی ابر و زمین باتو به هنگام دعا گریه کندنکند باز تو دلتنگ منی کنج سکوتکه کسی آمده در آینه تا گریه کند نکند ماه در این پنجره خوابش ببرد برسد صبح و تو را باز تو را گریه کند تب عاشق که جهانش پر کوه ا...
پر زد وفا از قلب مان با بی کسی فامیل شد غیرت میان حرف ها، همرتبه ی آجیل شد!دق کرد فردین، کوچه اش شد کوچه ی نامردهاقیصر به خاک غم نشست! مردانگی تعطیل شد!شاید به ظاهر دیده باشی شهر از فرمان پر استاما در آخر هر برادر بدتر از قابیل شد!خوردند نان سفره ام را ناتنی ها روز و شب پشت سر من از بدی پرونده ها تشکیل شد!در روز تنهایی کسی نشنید فریاد مرا روز خوشی هی ادعا در دستشان زنبیل شد!با ریش های خود تبر بر ریشه ی حق می زدنددر...
فرقت که زهر تیغ را بوسید بابا!ابلیس در هرگوشه می خندید بابا!یک عمر می ترسیدم از آن روز؛ آخر آمد و سرخ از بغض شد خورشید بابا!ای فاتح مظلوم! ای تنهاترین یار!این شهر قدرت را نمی فهمید بابا!خاک از تو می آموخت خاکی بودنش راخیبر از اعجاز تو می لرزید بابا!ای مهربان با سفره ی شام یتیمانای بهترین! زیباترین امید بابا!هرجا نبرد حق و باطل بود گفتند: انگار مثل شیر می جنگید بابا!ای کاش مادر بود زخمت را ببندداما یقین دارم ت...
حرف هایت فلجصدایت روی گسل غربتسایه ات زخمیچشم هایت شهادت می دادکه از آواره گی می آمدی!گفتی بغلم کن!و من عاشقت بودمدر بی مرزترین لحظه با دردهایی مشترک!من:انگشتری بودم که در بیابان خواب هایتپیدا می کردی!تو:ماه بودی،بالای سرممی درخشیدی...آنقدر نزدیک که می توانستم زخم هایت را درک کنم!مثل گنجشکی که اعتمادش رابه آغوش دختری مهربان سپرده[ از ترس بی رحمی شکارچی ها! ]مثل نهنگی که در آرامش اقیانوسضجه اش را س...
چشم های عاشقت شد شاعر این مثنویحرف هایی دارم ای زیبا که باید بشنویخوب من! دلخواه من! ای اولین و آخرین!هیچ می دانی خدای من شدی روی زمین؟هیچ می دانی که عشقت شد دلیل بودنم؟قلب من هستی و با من زنده ای دور از تنم!زندگی دادی به من، هربار ممنونم هنوز...من خدا را هم به اعجاز تو مدیونم هنوز!مستم از عطر تن مثل گل یاست ببین!؛شعرهایم را معطر کرده احساست ببین!ناامید از عشق بودم مرگ در من زنده بودشعر در من بغض می شد غربتم را می ...
باید رها می کرد بغضم دامنت راباید به آتش می کشیدم رفتنت راآنقدر نامحرم شدی، در هیچ شعریدیگر نمی بوسم لبت را، گردنت را...◾شاعر: سیامک عشقعلی...
دخترم!حتی اگر زمیناز انقراض پلنگ ها پر شد،تو همچنان و همیشهماه بمان!نه در چشمهنه در اقیانوسکه در دامن آسمان!و رسالت شیرین تو همین تابیدن روشنایی ستبه نام زن...◾سیامک عشقعلی...
حالا که پرچم ها سیاه هستند!و جنگ دارد شیوع پیدا می کند،بیا از عشق بگوییم!شاید آدمیزادتفنگش را زمین بگذاردو نگاهشدر رنگین کمان زندگیلبخندی را دنبال کند که می رسد به آزادی!به انسانیت! به دوستی! به ... به ...هرچند خوب بودن در حال انقراض استاما؛بیا از عشق بگوییم!◾سیامک عشقعلی...
همه ی حرف مرا می دانیننویسم هم اگر، می خوانیو چه خوشبوست هوایت اینجاتو گلی! وسوسه ی کاشانی!تو طلوع خزری با هر صبحتو خلیجی! ابدی می مانی!تو دماوند غرورم هستیبه خدا سبزتر از گیلانی!من و دریا به تو عادت داریمتو تلاطم تو خود طوفانی!تو هویت! تو تمام بودن!تو شبیه وطنم ایرانی!همه گفتند بگو نامت چیست؟منم آن شاعر کردستانی...◾شاعر: سیامک عشقعلی[ از مجموعه ی سه گانه ی غزلیات سیامک عشقعلی ]...
باز هم بوی خوش یاس آمد مرد دریایی احساس آمد یک صدف داد به شب اقیانوسشوق رقصید که الماس آمد قصه ی آب و ادب شد تفسیر آیه ی غیرت و اخلاص آمدباوفا بود به عهد ماندناجمل و افضل فی الناس آمد دامن عرش معطر شد و عشق در هیبت عباس آمد◽شاعر: سیامک عشقعلی...
مرگ، بیداری عجیبی ست!ناگهان چشم هایت را باز می کنیو دیگرخوابت نمی برد...| سیامک عشقعلی |...
خانم! وقتی گنبد آقارو دیدی...غم و تنهایی مو یادت بمونه...بگو: اینجا یکی با قلب خستهسلام بی کسیشو می رسونه!قنونت وقتی از بی تابی پر شدبگو دنیای ما درگیر دردهبگو اینجا هوامونو ندارن بگو حال و هوامون خیلی سرده...ضریحش رو که بوسیدی با گریهبگو از زنده بودن دل بریدیم!جوونی مون به باد آرزو رفتبگو چیزی به جز حسرت ندیدیم!بگو از بس که هیشکیو نداریممیایم اینجا به امید یه لبخند!بگو تنهایی ما قد نمیدهبه صبر و حکمت کار خداون...
مرا مادرانه تر به آغوش بکش! درد درددرد می چکد از تمام وجودم...لب هایم را دوخته انداما سکوتم...سکوتم را نوازش کن!با سکوتم حرف بزن!سکوتم را گوش کن! و بعد؛ بگذار بخوابم...هزار سال دیگر بیدارم کنخواب مرحم است ولی برای دردهای عمیقشایدباید بمیریم...«سیامک عشقعلی»Hug me more motherly!the painthe painthe pain It drips from my whole being...My lips are sewnBut my silence...Caress my silence!Ta...
فشنگ هامان که تمام شد سازت را بردارشعر از منآواز از توو رقص،از مشت ها! کلمه تمام نخواهد شد برای آزادی! «سیامک عشقعلی»...