شعر کوتاه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر کوتاه
چشمی به انتظار
در قابِ پنجره،
چشمی پُر از غبار
در باغِ خاطره،
اینک هجومِ زهر
در تلخِ حنجره،
تسلیم گریه شد
چشمی که انتظار.
تاب می خوری
بر هلالِ بی تابی
وقتی
به دست بوسِ مرگ می روم،
ای کاش می آمدی
وقتی که دیروز
وقتی که هنوز.
کشتی
دریا زده شد
و
ناخدا
سُکان را
به خدا سپرد.
دریا
گیسو می کَنَد،
و قایق
ناخن می جَوَد،
موج
سر به صخره می کوبد
تور ماهیگیر
لَه لَه می زند از تشنگی.
میان جاده ای
بُریده از رفتن،
و نفس نفس زنان
در گردنه هایِ تیز،
بادِ سبکبال
می رود آسان،
تا دراز کشِ فراغت.
سفارش داد
بنویسید روی سنگ:
هرگز نمیرد آنکه ...
وقتی که مُرد
باد آمد ،
خاکسترش را بُرد.
سبز می شود
و سرخ ،
و زرد ،
و میان این همه شدن
هیچ کس بر تنِ پاییز
خسته نباشی
حک نمی کند.
دو پا دارد مرغ،
اما
هنوز که هنوز است
رویِ یک پا ایستاده
و تو را می خواهد
(دلم)
این مرغِ لجوج.
شک می کنند هنوز
بر همه چیزها و باز،
بر شعرهای من...
لبخندهایِ تو...
بر سایه هایِ دراز خویش...
بر رنگین کمان هم...
شک می کنند هنوز ؟!
بالهایت
اسیرِ غروب،
پنجه هایت
در خیالِ سبز،
در غربتِ قریبِ صدایت
گریه می کنی
احمقی گفت:
چه قناریِ خوشحالی!!
بر آستانِ عشق می پَری،
بر مناره ی دل
می نشینی نرم
اما ای کبوتر !
- تو را به حرمتِ عشق-
آلوده ام نکن
با فَضله هایِ غم.
آبان است و
در خشکسالِ آفتاب و تطهیر
بخار را زمزمه می کنم
مثلِ
قطره های مانده در مرداب.
قندیل های یخ
آویزان شده اند
از دیوار ذهن های ما،
دست های کرخت
نشانه ای می جوید
از کومه ای گرم
از خانه ی آزادی.