شعر کوتاه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر کوتاه
گاهی زمستان حرف میزند، ابر ها برف ها وکوچه هایش ...!
میگوید از حکمت، می اموزد صبر را
میگوید از غم
گویی غمگین است؛
بشکن این آینه را صبح امید نزدیک ست...
در ظلمت شب بود
که با ماه سخن گفتم
گفتم بشکن
آینه ظلمیست
در چشم من اشکی و تو قبحیست
شب را به خموشی تو سحر کن
در صبح سپیدی تو نظر کن
شاید که همان صبح
امید ست
روشنگر آن
نور...
سیاهی مو یت شب را رقم میزند
و سپیدی شعرم آن را به هم...
با آوازی زیبا گفتی: رفتم!
بە آن دخترکان زیباروی می مانستی که در بیمارستان
با لبخندی شیرین
شربتی تلخ سر می کشیدی...
شعر: طلعت طاهر
ترجمه: زانا کوردستانی
بعد از فراموش کردنت، مردم را تازه شناختم،
و با لبخندی نشان می دهم که خوشحالم!
رو به ستاره ها می کنم
نگاه می کنم و تو را نمی بینم
با کوچکترین حرفی، همچون آن گنجشکک می شوم
که خودش را به شیشه ی پنجره می کوبد.
شعر: طلعت طاهر...
هنوز این سرزمین جای خوبی ست!
چونکه غروب ها پنجره را می گشاییم،
کماکان ماه سر جای اش است.
شعر:طلعت طاهر
ترجمه: زانا کوردستانی
بیهودە امتحانت می کنم
مانند آن پیرمرد که دارو را نمی شناسد و
به داروخانه می رود و پاکت قرص هایش را نشان می دهد،
من هم لبخندت را بر چهره ام چسبانده ام و
هر بیننده ای می فهمد
شباهتمان را از روی آن لبخند.
شعر: طلعت طاهر
ترجمه:...
یکی دو ردیف که درست می کند، خراب می شود!
آن جوان در گوشه ی
چایخانه روی میز خم شده
می آورد و می برد، حتی با دومینه
در این جهان مسخره، خانه ای برایش روا دیده نمی شود.
شعر:طلعت طاهر
ترجمه: زانا کوردستانی
من فقط یک زن ام
در آینه ی داخل خانه ام
تو را می بینم
برای همین هر زمان جلوی آیینه ام می روم
و به خودم می خندم.
...
من فقط یک زن ام
که جلوی آیینه می روم
و زمان زیادی می مانم
و از آن دور نمی...
یکی دو ردیف که درست می کند، خراب می شود!
آن جوان در گوشه ی
چایخانه روی میز خم شده
می آورد و می برد، حتی با دومینه
در این جهان مسخره، خانه ای برایش روا دیده نمی شود.
شعر: طلعت طاهر
ترجمه: زانا کوردستانی
نگران نباش ای عزیز دلم!
نمی گذارم دلم به تو عادت کند.
همین اندازه برایم کفایت می کند که
تا مردنم تو را دوست داشته باشم.
...
تو سوال نکن ای عزیز من
بگذار من احوالت را جویا باشم
دیوانه نیستم که چنین می گویم
فقط از مرگ خودم ترس...
همیشه صبح بودی
اما امشب
پیش از صبحدم، تو رفته بودی.
شعر: ئاری عبدالطیف
برگردان: زانا کوردستانی
فاصله ها مهم نیستند
همین که مانند ماه پشت پنجره ی اتاقم می خندی،
انگار که کنارم هستی.
شعر: ئاری عبدالطیف
برگردان: زانا کوردستانی
دلبرم همچون انار است
یا که دل ندارد
یا که صد دل دارد...
شعر: ئاری عبدالطیف
برگردان: زانا کوردستانی
خورشید بودی
اما ابر تو را پوشاند
نتوانستم خوب تماشایت کنم.
شعر: ئاری عبدالطیف
برگردان: زانا کوردستانی
تو نگذار اما من نگاهت می کنم
تو خودت را قایم کن،
من پیدایت می کنم
تو خودت را ناپدید کن،
من همیشه به یادت می مانم
پس بگذار من بمیرم، تو که هستی
آن دنیا هم به دنبالت خواهم آمد.
شعر: ئاری عبدالطیف
برگردان: زانا کوردستانی
هیچ راهی به تو ختم نمی شود!
این هم آخرین خبر، از اخبار امروز
شعر: ئاری عبدالطیف
برگردان: زانا کوردستانی
مگر چند شیشه عطر خریدی؟
تو که مرا به دردسر انداختی،
تمام باغ ها با من سر جنگ دارند!
شعر: ئاری عبدالطیف
برگردان: زانا کوردستانی
هر زمان دلتنگت می شوم
گل های پیراهن مادرم را
همچون تو می بینم.
شعر: ئاری عبدالطیف
برگردان: زانا کوردستانی
سوگند می خورم برایت که تنت از تمام باغ های شهر
بهتر میوه و ثمر می دهد
تماشای تو به آن زیبایی هم
هر زمان دلم را تنگ می کند.
شعر: ئاری عبدالطیف
برگردان: زانا کوردستانی
خدایا چرا چنین است؟
تا یک بار بیاید، هزار مرتبه نمی آید!
یار را می گویم.
شعر: ئاری عبدالطیف
برگردان: زانا کوردستانی
ذهنم،
ریشه دواند ه ؛
َتنه ام،
خورشید را می بوسد
وَ آزادی،،،
بر شاخه هایم آشیانه کرده ست.
...
آه،،،
--من درختی سبزم!
لیلا طیبی (رها)