متن عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق
از عشق می گویم
--قناری در قفس،
می گرید!
لیلا طیبی (رها)
در نوبتی دوباره دلم را مرور خواهم کرد
از غم به هر بهانه ممکن عبور خواهم کرد
حتی اگر همه راه ها مسدود شده باشد
در آسمانی دیگر راه دیگر جور خواهم کرد
بهار دیگری در زندگی ام سبز خواهد شد
که با هر شکوفه آن حس غرور خواهم کرد...
عشق را باید از شااااملو آموخت
خدای احساس بود
آیدا را خدای خویش میدانست نه همسر
عشق به همسری بها دارد قدر بدانیم دل نرنجانیم زندگی بی عشق پوچ است….
روانشناس و نویسنده:المیراپناهی درین کبود
در عشق جان باختن درست مانند آن است که
درنگاهش نفس بکشید در یک لحظه دیدگانش بسته شود در اغوشش جان به جان تسلیم …
نویسنده و روانشناس:خانم المیراپناهی درین کبود✌️
باید عشق را از شهریار آموخت تا لحظه مرگش در انتظار ماند…
درست است بگویم جان به جانمم کنن جانم تویی جانااان ….
نویسنده و روانشناس:سرکار خانم المیراپناهی درین کبود
خدایا به همه عشق دادی به ما امید
عشقی که امید نباشد را نمیخواهم….
زندگی بر عشق امید پابرجاست..
نویسنده:روانشناس المیراپناهی درین کبود
جانم شکوفا شد..
خورشید من..
بر من بتاب امروز
عاشق تر از آنم نکن دیروز
وقتی که خندیدی
جانم شکوفا شد
هر صبح
خوش رنگ ترین لباس عشق را
بر تن واژه های عریان می کنم
و به انتظار طلوع چشم هایت می نشینم
تا زیباترین سروده هایم را
از لحن نگاه تو بخوانم
مجید رفیع زاد
غروب که میشود سرخی گونه ات اینگونه پیداست !
خدا همین جاست، عشق آنجاست، و من چیزی خواهم که دلم میخواست!
$سمیرا امیری منش$
خدای مهربون ،
چشمای تورو از تیکه های خورشید
با ترکیب شهد شبدر سفید ساخته ،
اونقدر زیبا هست که با کنار رفتن ابر های مخملی و
مهاجرت پرستو های زغالی رنگ بالای چشمات
به بالاترین نقطه آسمون ، شب تیره و تارم رو
به روشن ترین روز تبدیل کنه....
دل نمی خندد نمی خندد ، ولی با تو چرا
چشم نمی گرید نمی گرید ، ولی بی تو چرا
عقل مدهوش است مدهوش است ، ولی با تو به هوش
من نمی میرد ، نمی میرد ، ولی بی تو چرا
💚🕊️🌱
فنر های موهات ،
اتصال عشق تو رو به قلبم ، نزدیک تر کرد .
همینجوری بمون تا با دستایی از
جریان الکتریکی دوست داشتن ،
نوسانات فرفری هاتو بیشتر کنم .
•فرفری جانم روزت مبارک♥️😌🌿•
چاله های گونت مسیری بود
برای رسیدن به قلب سرخت ،
وقتی فهمیدم میتونم با هر لحظه از کارام ،
کنار لبت منحنی بسازم ،
سعی کردم بیشتر بخندونمت ،
تا بهتر تو وجودت نفوذ کنم .
اما اینقدر قشنگ خندیدی که
فهمیدم چند سالی هست ؛
توی تک تک...
بالاخره یک روز چمدانم را جمع می کنم و می روم به جایی که باران نبارد
همه چیز نرمال است
صبح زود بیدار می شوم
به کار های روزمره می رسم
با آدم ها حرف می زنم و می خندم
در حالیکه باورم می شود همه چیز عالی است ،...
مرا چه ترس از هجرت؟
چه ترس از سفر؟
چه ترس از دوری؟
و چه ترس از جدایی؟
که بزرگترین هجرت ها و دوری های دنیا را با جدا شدن از وجود تو چشیده ام .
چه ترس از گریه ها طولانی و بلند
که بیشترین اشک را بعد از...
برای گرم شدنم.... آغوشت کافیست!!
برای خستگی های تنم.... شانه های تو کافیست!؟
چقدر ناگهان همه دنیای یک آدم
در یک روز تنها در چند ساعت
از بین میرود تمام رویاها و تمام آرزو هایی که چیزی نمانده بود تبدیل به واقعیت شوند به ناگهان ناپدید میشوند و جای خود را به غم و احساس ناباوری میدهند
چقدر راحت یک انسان از اوج...