متن غزل
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غزل
یک شیشه اشک ناب برایت می آورد
افتد اگر به میکده ی اَبر، راهِ باد
رضاحدادیان ۱۴۰۳/۲/۱۵
از بس که سر کشیده جنونِ همیشه را
دیگر نمانده است ، سری در کلاهِ باد
رضاحدادیان ۱۴۰۳/۲/۱۵
راه گریز نیست مرا از منی که هست
خیمه زده ست دور و برمن، سپاهِ باد
رضاحدادیان ۱۴۰۳/۲/۱۵
دائم پراست از چمدان، ایستگاهِ باد
انگار خانه کرده سفر، در نگاهِ باد
رضاحدادیان ۱۴۰۳/۲/۱۵
خورشید جاودانه ی من! ای بهار من!
ای آخرین پیامبر روزگار من!
ای چشم های شاعر و گرمت شروعِ رود
بخشیده ایی ترانه به شب های تار من
دست مرا بگیر که خوشبو شود جهان
روییده از حضور تو تا برگ و بار من
لبخندم از ترنم عشق تو جان...
تو مپندار که از عشق تو دل بر گیرم
یا به جای تو کسی جویم و در بر گیرم
بعد صد سال اگر بر سر خاکم گذری
پاره سازم کفن و زندگی از سر گیرم
محمد عاشوری
دوباره از تو سرودم نگو که بیزاری
از این نوشتن گل واژه های تکراری
تمام ، حرف دل است اینکه با تو می گویم
به حرمت قلمم دل بده به اقراری
خیال و واژه ی شعری ردیف حال منی
قسم به جان غزل حس وحال اشعاری
اگر چه خواب پریشان...
و سخت قافیه می بازد
دلم... که می داند
تو را که دارم
نگفته ردیف است
غزلهای عاشقی من...
آن که رفته، رفته هرگز او نمی آید سرا
او که رفته با کسی همدم شده چه بی صدا
بی وفایی در زمانه بدخدایی می کند
باوفاها هم شدن در این زمانه بی وفا
درد من از آشنا شد همدم من وای من
زخم کاری را فقط همدم زند هی...
نام غزل: درد بی درمان
آن که رفته، رفته هرگز او نمی آید سرا
او که رفته با کسی همدم شده، شد غصه ما
بی وفایی در زمانه بد خدایی می کند
باوفاها هم شدن در این زمانه بی وفا
درد من از آشنا شد همدم من وای من
زخم...
«در سرم نیست بجز وصل تو سودای دگر»
غیر ازین حیف بُوَد از تو تمنای دگر
عمر بگذشت و دگر مهلت دیدار نماند
فرصتی نیست ، مده وعده ی فردای دگر
ز جفا شانه مزن بر مشکن زلف که دل
جز سر زلف تو مسکن نکند جای دگر
صنما جز...