از بغض من می چکد
اندوه های بر زبان نیامده...
کتایون آتاکیشی زاده...
شب ها میون اون همه خاطرات
اینقدر دست و پا می زنیم
تا بالاخره بغض کنیم و بخابیم...
آرزوهایم را کاشتم
درختی شد بی شاخ و برگ
که با هر وزش باد میلغزید و خم میشد
اما نمی افتاد......
نفسی بود برایش دوستت دارم
و حالا با ماسک اکسیژن دوستت داشتم تا کی دوام بیاورد؟...
چه دنیای بی رحمی است عشق
من به او نگاه می کردم
او به دیگران...
همه چی فراموش میشه حتی شادی
مثلا من یادم نمیاد آخرین بار کی خندیدم:)...
من برای او میمردم و او برای دیگری
و چه چرخه تلخی بود زندگی:)...
کمی شعر بگو
غزل بخوان
موسیقی بنواز
دردها
بافریاد
التیام نمی یابد...
در کوچه های دلتنگی غم دلم را به که گویم جز آن کس که مرا می داند...
دلتنگ بارونم بیا،مجنون و حیرونم بیا
عاشق نبودی مثل من،غمگین و داغونم بیا...