پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
میگم درسته که از هر صد قدم راهی که میریمنصفش چاله چوله و زمین خوردنِ…اما همین که باز بلند میشیم و ادامه میدیم،همین که میجنگیم تا قدم هامون بلند تر بشهو رویاهامون شدنی تریعنی ما خودمون رو لایق زندگی زیباتری میدونیمو هنوز امید میون قلبمون ریشه داره،یه ریشه محکم…...
مغزم بزرگترین دشمن منه! اون شبیه یه جاسوسه. همون جاسوسی که تا آخر داستان رفیق صمیمی نقش اصلیه و سکانس آخر از پشت به قهرمان داستان خنجر می زنه و معلوم میشه همه چی زیر سر اون بوده.انگار مغزم داره انتقام تموم سال های بچگیم که ازش کار کشیدم رو می گیره.آفتاب که کم کم محو و میشه و ستاره ها که نمایان می شن مغزم زهر تلخ و مرگ آوری رو ترشح می کنه و وادارم میکنه که به همه چیز فکر کنم؛ و اونقدر کلمات و تصاویر مبهم داخل سلول های ذهنم پراکنده می شن و برا...
شاید به ندرت کسی را یافتم که صادق باشد؛ مهر بیجا را دریغ کند، با مشت های حقیقت سمفونی مردگان باورهایم را بنوازد و این جنگ جهانی درونی را تمام کند؛ غافل از اینکه خود باید این معما را حل کنم! به راستی که این کردار بیهوده مرا آزرده می کند، هر دم زیر دندان های افکار خویش خورد و خاکشیر شده، بلعیده می شوم، دگر بار در زمان استراحت جویده و سپس هضم می شوم و این نشخوار فکری جان مرا می گیرد و باز زنده می شوم. مصیبت تلخ من میدان دادن به خویش و متهم کردن ...
ببین داره برف میاد،یجوری می بارن این ابراکه انگار حسابی دلشون پره!دلم میخواد مثل اونوقتا که میگفتی:_پاشو ببین چه برفی اومدهبی هوا با ذوق از خونه بزنم بیرونو تا غروب تو کوچه خیابونا پرسه بزنم؛توام لی لی کنان پاشنه کفشتو رو هوا بکشیتا سر کوچه دنبالم بدوییو مثل اون وقتا شالمو دور گردنم بپیچیودستمو بگیری و بذاری تو جیبت،شونه به شونه ی هم قدم بزنیمویکی در میون توگوشم بگی:_خودت رو بپوشون سرما نخوریمنم با لجاجت بگم: بیخیال حو...
اون لبخندی که برای پنهان کردن دردت میزنی، لبخند خداست به بنده اش.اون لبخندی هم که پشتش خدا باشه تمام مشکلاتو حل میکنه...رضا موسوی...
امروز دلم خیلی گرفتاز شانس نداشته ای که از بچگی مثل سایه دنبالمه وبا اینکه سعی میکنم همیشه با احتیاط قدم بردارماما اون مثل نوری که توو سرمون می تابه زودتر از منتوو مسیر لونه کردهحالا موندم این شکایت دلگیری دل رو پیش اون بالایی ببرمیا اینکه بازم همانند قدیم الایام توو خودم توو دلم نگه دارمتا شاید یه روزی یه جایی بتونم از این بدشانسی های روزگارخودم به تنهایی انتقام بگیرماز نرفتن هایی که می خواستیم بریم نشداز نشدن هایی که می خواس...
خستم،به اندازه تاریخ معاصر ایران خستم.محمدرضا دهگان...
گاهی وقتا آدما دلشون رفتن میخواد...یه جاده بی انتها.. .نه برای رسیدن به مقصد خاصی ...فقط برای دور شدن ...دور شدن از مبدأ درد...دور شدن از آدمهایی که غرق شدن تو دنیای کوچیک و تاریک خودشون ...گاهی وقتها باید روح خستتو برداری و بدون اینکه دنبال مقصد خاصی باشی فقط بری...اونوقته که همه ی مسیر برات میشه مقصد...گاهی تنهایی...گاهی باید با خودت خلوت کنی...گاهی باید برای خودت باشی...گاهی باید دور شد...گاهی باید کمرنگ شد...گاهی هیچ...
به شوق پرواز در چشمان خمار شب پیله کردم..پیله ی پر از تنهایی من پر شد از بوسه های مهتاب...امید در قلبم ستاره شد...و از صبر، روحم به وسعت آرزوهایم تا دستان ماه قد کشید...در دستان ماه ذوب شدم...ستاره ها در قلبم به پرواز در آمدند...سرشار شدم از حس پروانگی 🦋 و بی پروایی...خسته اما به شوق رهایی پیله ی شب را کنار زدم...و فارغ از تمام رنج ها روی شبنم گلی آرام گرفتم....✍️عارفه عطائی...
دوباره شب است وهجوم تلخ بی کسیآغاز دلتنگی واژه هایی پژمردهو بغضی که در هر ردیف و قافیهتو را صدا می زندای کاش بودیتا که شعرهایمچشم هایت را می بوسیدندو هر شاخه از دل نوشته هایمبه لطف ناز نگاهتشکوفه می دادمجید رفیع زاد...
چشم هایت که مال من باشد دیگر چه فرق می کنندچرخ دنیا به کدام جهت بچرخد یاپاشنه روزگار بر کدام واقعه فرود بیایدمن حق ام را از دنیایش تمام و کمال گرفته ام......
سن تکجه بیر جان دییلسن منیم اوچون بیر دونیاسان...گونش سن آیسان کیهاندا کهکشاندا ثریاسان ... سعید هجران...
واژه رفیقواژه رفیق از ارفاق گرفته شده است جالب است مگر نه! به عمق قضیه که نگاه می کنی تمام معانی در عمق آن است رفیق از صفات خداوند است رفیق یعنی کسی که بتواندارفاق کند ببخشد و در مقابل مورد ارفاق واقع شود -کسی که تو را بهتر از خودت بشناسد عالیق عوامل موثر در تغییر روحیه ات را بدانداگر طزر تفکرتان با یکدیگر یکسان نیست به دیدگاه تان احترم بگذارید -یعنی دلت قرص باشد کسی هست که حمایتت می کند، وقتی چرخ روزگار بر وفق مرادت نمی چ...
تشنه اند چون کویر !تنها نگاه توستکه سیراب می کنداین کویر در حسرت باران رابیا که دل نوشته هایمچشم هایت راالتماس می کندمجید رفیع زاد...
تو با من چه کردی که لابه لایه کتاب های درسی هم دنبال تو میگردم .....!...
به پایان فکر نکناندیشیدن به پایان هر چیزشیرینی حضورش را تلخ میکند . بگذار پایان تو را غافلگیر کند،درست مثل آغاز...!...
قلم که در دست میگیرم می رقصد و غوغا می کنداز تو نوشتن را خوب بلد است...کافی است از ترنم دست هایت بگویم...کلمات صف میکشند برای بیان شان لبخندت نظم ونثر را...و چشم هایت قافیه وزن را احضار میکنند......
کاش دوست داشتن ها واقعی بودنددوست داشتن هایی از جنسمن تورا دوست دارم توهم مرانه اینکه فقط من تورا دوست داشته باشم!کاش بین دوست داشتن جاده ای بودجاده ای دو طرفه که یک طرفشبه من ختم میشد و طرف دیگرش به تو.نویسنده: کاژین جهانگیری...
هر روز صدایت مَرا متوقف می کندمن را از دنیا بیرون میکشدو در عالم خیال پَرسه میزنمتو در زیبا ترین حالت روبه روی من هستینزدیک میشوم اما، تو صد قاصدک می شویو ...من می مانم و آغوش تنهایی......
روبروم راهِ شبه ، پشتِ سر دره ی گرگرو لبم باز دوباره مُرد ، یه لبخند بزرگرو تنم زخمه و مار ، توو سرم بادو هوسمیکشم با تو نفس ، توو بهشتم با تو حتی توو قفسرو تنت شب بنویس ، شده با قطره ی خونتو بزن خط روی هیس ، تو بکِش خط و نشونرو همه شهر تو بریز ، نور و عشق از دل و جونبزن توو خط جنون ، تو بزن اصلاً توو خاکیولی خب حدو بدون...
زندگی را ساده تر از تمام داستانهای نوشته شده و نشده میبینم. غمی که میگذرد، گریه هاییکه زود خشک میشوندساده ببین!سخت نگیر!!عمری را با لبخند بگذران، نفس بکش، زندگی کن، باران را بفهم، پرواز را تجربه کنوپرواز چیزی جز سبک کردن ذهن نیستآری در حال پروازم!چرا آمده ام را نمیدانماماخوبیها به من قدرت اوج گرفتن میدهدباید حواسم به قله های مرتفع باشدگاهی مسیرم را تغییر دهمگاهی طوفان و باران را تحمل کنمبروم ، ا...
مهربان باششاید فردایی نباشد...
یکی می رود و یکی از خودش می پرسد مگر خودش انتخابم نکرده بود!......
متولد مهر فرزند عاشقانه ترین فصل سال جنس محبتش با همه فرق داره / چون بوی حقیقت میده / دوست داشتنش دلگرمت میکنه آخه بین این همه نقاب هنوزم عشقش نابه......