پاییز جان؛ مهرت که به ما نرسید آبانت هم به غم گذشت دوست داری آذَرت را چگونه ببارم ...؟!
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من دل من داند و من دانم و دل داند و من خاک من گل شود و گل شکفد از گل من تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من ️️️
کاش هیچ وقت ، مهر آدمی ک سهممون نیست به دلمون نیوفته..
دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این دیگر هوایِ دلبرِ دیگر نمیکنم… ️️️
تو واقعی ترین احساس من بودی مگر در زندگی چندبار پیش می آید که آدم برای دیدنِ کسی که دیوانه وار دوستش دارد دست و پایش بلرزد؟ مگر چند بار در زندگی چراغ های خانه دلت به دست های پر مهر کسی روشن خواهد شد که لمس دست هایش آرزویی...
به من بتاب که سنگ سرد دره ام که کوچکم که ذره ام به من بتاب مرا زشرم مهر خویش آب کن مرا به خویش جذب کن مرا هم آفتاب کن
پدر همان کسی است هرگز سایه منت مهرش را حتی در نگاهش ندیدم
مرا به یاد خیابانی بینداز پر از پاییز و مردی که دست هایم را به مهر می گرفت...
حال خراب حضرت پاییز، مال من شأن نزول سوره ی باران، به نام تو تنها نه من به مهر تو، آذر به جان شدم دلتنگی دقایق آبان به نام تو.
آبان هم که رسید با کوله باری پر از باد و باران و برگ هایِ نارنجی . با حال و هوایِ دلبرانه ای ، که آدم را ناخودآگاه ، شیفته و عاشق می کند . با لطافتِ کم نظیری ، که خیابان ها را آماده می کند برایِ قدم زدن...
مهر را بر سر آبان بگذار مهربان می گردد من تو را با همه ی مهر به آبان دادم مهربان باش که پاییز بهارت گردد
باز پاییز است اندکی از مهر پیداست ؛ حتا در این دوران بیمهری , باز هم پاییز زیباست . . .
کنم هر شب برای مهر او گریه که شاید بشنود دردم ولی آهسته می گویم الهی بی خبر باشد!
کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرش ولی آهسته می گویم الهی بی اثر باشد!
شکفته شدن گل مهر وجودت در پر مهرترین ماه سال که مهرش را به شکوفا شدن تو مدیون است مبارک باد زادروزت مبارک
بوی دلتنگی پاییز وزیده ست ولی... اولین موسم این فصل مگر مهر نبود...؟!
بوی مهر می آید هم تو آمده ای هم پاییز
شهریور است اما من از مهر تو پرم
شانه های تو قبله گاه دیدگان پر نیاز من شانه های تو مهر سنگی نماز من ...
مهر دیگر آمد و پاییز یک سال بزرگتر شد!
در این خاک در این خاک در این مزرعه پاک بجز مهر بجز عشق دگر تخم نکاریم
بهزیستی نوشته بود: شیر مادر ، مهر مادر ، جانشین ندارد. شیر مادر نخورده ، مهر مادر پرداخت شد پدر یک گاو خرید و من بزرگ شدم. اما ، هیچ کس حقیقت مرا نشناخت جز معلم عزیز ریاضی ام که همیشه می گفت: گوساله ، بتمرگ!!
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من دل من داند و من دانم و دل داند و من خاک من گل شود و گل شکفد از گل من تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من
زرد،سُرخ،ارغوانی برگ های مهر آویزان در بازیباد