عشق برای من در چشمان تو زاده شد و من هنوز هم مست از لذت آن دمم...
تمام رنگ ها را بر تن خاطراتت پوشاند وتمام رویاهایش را در چشمان تو پیر تمام روزها را در کفشهایت قدم زد و تمام شبها را در پیرهن تو خواب دید تمام شعرهایش را با عطر تنت آمیخت تمام گلهای قرمز شهر را به جای لبهای تو بوسید و لباس...
چشمان توُ️ میراث ٺمام عاشقانه های من اسٺ جز خدا هیچ ڪسی حق تماشاندارد...
صبح حادثه چشمان توست و لبخندی که با نور اتفاق می افتد و در من شعری می شود به وسعت دوستت دارم های ناگهانی... ️️️
چشمان تو معنای تمام جمله های ناتمامی است، که عاشقان جهان دستپاچه در لحظه دیدار فراموشی گرفتند و از گفتار باز ماندند...
به چشمانت خیره می شوم و نفس می کشم من مشتاق غرق شدن در دریای چشمان توام ... تو نرم نرم نگاه کن من قدم به قدم برایت میمیرم ...️ ️️️
عاشقت باشم و پنهان کنم و پیر شوم این خودش فلسفه ی عشق درونی من است... هی نگاهت بکنم ، گم بشوم در چشمت گم شدن در شب چشمان تو پیدا شدن است ... ️️️
چشمان تو اقیانوس آرام دلم را متلاطم ڪرد !
من از شعر چشمان تو️ فهمیده ام باید به تو دل بسپارم فهمیده ام باید تو را دوست بدارم فهمیده ام تویے صبر و قرارم و خوب دانسته ام طاقت دورے از چشمان مهرگسترت را ندارم
. محو چشمان تو بودم که به دام افتادم... ️️️
صبح برای من لحظه ی طلوع چشمان توست️ و گل بوسه هایی ڪه روی لبانم.. میریزی...
خورشیدکم ...️ بی بهانه بر من بتاب تا صبح من از تابشِ چشمان تو آغاز شود!️
خواب در بستر چشمانِ تو دیدن دارد...
چشمان تو چشمه ی امیدست
لب های تو لب نیست ! عذابیست الهی باید که عذابی بچشم گاه به گاهی در لحظه دیدار تو ، گفتم که بعید است چشمان تو من را نکشاند به تباهی لب های تو نایاب تر از آب حیات است تو سوزن پنهان شده در خرمن کاهی این کار خدا...
صبح است و خورشید با انگشتان طلایی می کوبد بر پنجره ات ؛ بیدار شو! بگذار زندگی از دریچه ی چشمان تو آغاز شود...! ️️️
شاعر تویی من فقط راوی چشمان توام ️️️
چشمان تو سازنده ی عشق است و بدیهیست ... این دل نشود بعد نگاهت دگر آرام ...! ️️️
دستانت را میگیرم و عطر صبح را با هم نفس میکشیم لبخند میزنی. و جرعه ای از چای ات را آرام مینوشی زل زدن در چشمان تو️ صبحم را به عجیب ترین حالت ممکن بخیر میکند
- اولِ صبح را هیچ چیز بخیر نمی کند.. جز دو خط شعرِ فروغ ، دو فنجان چایِ غزل و یک دلِ سیر نگاه به چشمانِ تو که مخاطبِ این شعری ️️️
گرمی دستان تو یا باده ی چشمان تو گر چه کار هر دوشان مستی ست اما بوسه ات…
لهستان اورشلیم برلین نه ... هرگز ندیده ام شبیه این جنگی که مردم سر چشمان " تو " با هم دارند
تو را در بازوان خویش خواهم دید سرشک اشتیاقم شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم سوخت برایت شعر خواهم خواند برایم شعر خواهی خواند تبسم های شیرین تورا با بوسه خواهم چید.. ️️️
من که بیمارِ هوای تو و چشمان توام قصد درمانم اگر داری ؛ دوایی لطفاً...!