پر کن از باده چشمت قدح صبح مرا خود بگو من زتو سرمست شوم یا خورشید ؟
صبح باشد و پائیز و یار .. در بوسه یِ صبح حاجتِ هیچ استخاره نیست!
بهتر آن است که غفلت نکنیم از آغاز ، باز کن پنجره را صبح دمید ...
صُبح یعنی عاشِقی یعنی تو باشی پیشِ من فاصِله کم باشد و اَندازه ی یک پیرهَن!
بی تو چای وعسل صبح برایم تلخ ست، پس بیا ای همه ی علتِ شیرینی ها...
مثلِ هر صبح.. تو خورشیدی و من مشتری ات؛ در مدارِ تو و چشمت،همه دنیاست؛سلام...
صبح آمد، خنده ات جاریست، لبخندت بخیر...
دیشب خوابت را دیدم صبح شمعدانى باغچه مان گل از گلش شکفته بود...!
چه صبح قشنگی می شود ، اگر یک روز به جای حسرتت تو را داشته باشم...
چه "صبح" ... قشنگی می شود اگر یکروز بجای حسرتت تو را داشته باشم.!
«صبح» باشد و پاییز و یار در بوسه ی صبح حاجتِ هیچ استخاره نیست!
صبح آمد و غم رفت و دل آرام گرفت بوسه از دامن تو سَروِ گل اندام گرفت.!
صبح من روی نَفَس های تو تنظیم شده با هر نَفَست صبح من زیباتر است!
با تو هر بار سلام و با تو هر صبح بهشت خیرِ هر روزِ من از بوسه ات آغاز گرفت
قشنگی صبح، به اینِ که خورشید با صدای خَنده تُ چِشم باز کنه..
هر صبح با طلوع چشمانت جرعه جرعه نگاه مست تو را چون چای قندپهلو سر میکشم
کی میرسد... آن صُبح که من صدایِت بزنم تو بگویی جانا...
این یک دقیقه بیشتر آشفتگی کنار یلداست هر شبی که بدون تو صبح شد...
یک نفر هست که خودش نیست ولی خاطره اش صبح هر روز، مراسخت بغل می گیرد...
متن ۱۶: به او گفتیم ماه پیشانی صبح که شد رفته بود اما...
بخیر می شود این صبح های دلتنگی ببین که روشنم از یادِ خوبِ لبخندت
خوشا صبحی که چون از خواب خیزم به آغوش تو از بستر گُریزم
هر صبح در قاب چوبی پرسه میزنم و باران بی آنکه بداند چرا هی می بارد
بی شک به خیر می شود این صبح، اگر مرا با یک پیام ساده بیاد آوری همین .