خیالِ خواب ندارم، مگر در آغوشت
دلتنگ اردیبهشت آغوش توام
مرا غلیظ دوست بدار.. شبیه سایه پشت پلک هایت...
خورشید چشم های توست.. منظومه را اشتباه چیده اند...
چه خوب که میان اینهمه دلتنگی و دل آشوبی تو هستی که هنوز خوب می خندی!
قسم به عشق که هیچ به دل نشسته ای ز دل نخواهد رفت.....!
مانند مرد بر سر حرف دلت بمان بی هر حساب پیش مرا انتخاب کن
هر صبح با طلوع چشمانت جرعه جرعه نگاه مست تو را چون چای قندپهلو سر میکشم
دِلخون تَر از اَنار، اَناری تَر از دلم این فصلِ با تو بودن و دور از تو بودن است...
ماه شهریور پر است از خاطرات عشق من من به جان تا زنده باشم، عاشق شهریورم...
بی تاب ترینم؛ بگشای ساحل امن آغوشت را، قراری باش بر موج های طوفانی دلم... .
میخوام دائم باهات باشم
هوا خواه "توام" چو "تابستان" به گرمای "مُردادش"
لبخندت بی شک معجزه ی خداست؛ در این عصرِ بی معجزِگی...
چۍ اَز این قَشَنگ تَر کِه چِشآت بیشتَر اَز لَبآت میخَندِه
سرزده باش! مثل برفی در اول آذر؛ ذوق مرگم کن با آمدنت....
حالِ من حولِ محور توست بیا موقع تحویل سال اَحْسَنِ الحالم کن..
گفت عشق را برایم معنا کن زیر لب آرام گفتم"چشمانت"
چه سالی شود اِمسال من و تو دست در دست هم تحویل بگیریم این بهار را...
دستپاچه می شوم وقتی... نگاهم میکنی و همین عاشقانه ی ساده یعنی عشق...
اسم اش را هر چه دوست داری بگذار عشق دلتنگی اما من " دیوانه" توام
دوستت دارم و ای کاش به این جرمِ قشنگ تا ابد تبعید به آغوشِ تُ شوم...!
دلم دیگر با خودم راه نمی آید هر روز پرسه میزند در خیال تو...
کی میرسد... آن صُبح که من صدایِت بزنم تو بگویی جانا...