هوا خواه "توام" چو "تابستان" به گرمای "مُردادش"
لبخندت بی شک معجزه ی خداست؛ در این عصرِ بی معجزِگی...
چۍ اَز این قَشَنگ تَر کِه چِشآت بیشتَر اَز لَبآت میخَندِه
سرزده باش! مثل برفی در اول آذر؛ ذوق مرگم کن با آمدنت....
حالِ من حولِ محور توست بیا موقع تحویل سال اَحْسَنِ الحالم کن..
گفت عشق را برایم معنا کن زیر لب آرام گفتم"چشمانت"
چه سالی شود اِمسال من و تو دست در دست هم تحویل بگیریم این بهار را...
دستپاچه می شوم وقتی... نگاهم میکنی و همین عاشقانه ی ساده یعنی عشق...
اسم اش را هر چه دوست داری بگذار عشق دلتنگی اما من " دیوانه" توام
دوستت دارم و ای کاش به این جرمِ قشنگ تا ابد تبعید به آغوشِ تُ شوم...!
دلم دیگر با خودم راه نمی آید هر روز پرسه میزند در خیال تو...
کی میرسد... آن صُبح که من صدایِت بزنم تو بگویی جانا...
میان عاشق و معشوق جمله ای ست همیشه واجب "دوستت دارم"
نه فصل می خواهد نه باران من برای گرفتنِ دستانت منتظرِ هیچ اتفاقی نیستم....
من همان مجنونم، که غم دوری تو عاقبت میکشدم...
تا عشق " تویی" هیچ نخواهم از " دنیا "
تو یک نفر بودی تو با چه لشکری به تنهایی من هجوم آوردی چشمانت_دستانت_عطرتنت.....
شب بود و تاریک آمدم از " تو" رد شوم افتادم در چاله یِ "خیالت"
خنده هایت دلیلِ زنده ماندنِ من است! بگذار بچرخد چرخِ زندگی به همین رِوال...!
یک نفس بی یادِجانان برنمی آید مرا! ️️️
میزنم عینک به چشمم درس میخوانم، ولی پنج ساعت روی یک خط مانده ام در فکر تو...
من حتی اگر بدون گذرنامه هم باشم باز می توانم از مرز دوست داشتن تو عبور کنم.
زلف او از روسری گاهی که بیرون می زند می طپد قلبم چو آهویی که می گردد شکار
شاید دلم رام شود اهلیِ یک خواب شود . شاید دلم، از سرِ عشق مختصر و ناب شود .