از زمین کربلا خورشید ها برخاسته ... عشق از قافله هفتاد و دو سر میخواسته ...
احتیاط افراد از آنچه پشت ذره بینِ عشق دیده می شوند نسبت به شما دورتر هستند...!
من برایت عاشقانه مینویسم وتوبرای او، عاشقانه میخوانی عشق چقدر، ساده میان ما میچرخد
عشق گاهی شبیه لبخند است خنده کن خنده ات خوشایند است
بستر جان من بی حضورت خشکید تو بیا جاری شو تا برویاند عشق
باش بخند برقص و غزل غزل عشق را به تصویر بکش...
آنقدر گریه شدم ، عشق به امداد آمد آتشم زد که آبم نبرد...!
آنچه حوا طلبیده است زِ آدم،عشق است وَرنه یک خوشه یِ گندم که مجازات نداشت
می بوسمت در برف سرخ و عمیق و ژرف با عشق و طولانی دور از حدیث و حرف
عشق یک شیشه انگور کنار افتاده ست که اگر کهنه شود مَست ترت خواهد کرد
دوباره قهرمان شدیم مثل همیشه عشقی به زیبایی پرسپولیس نمیشه
عشق در من پژمرد دل به اصرار تو مرد هیچکس چه ها کشیدم که ندید...
دل پیش کسی باشد، وصلش نتوانی لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی...
خودمانیم رفیقان به کسی بر نخورد هر هوس را به غلط عشق حسابش کردیم ...
به دست دوست یا که به آغوش امن عشق این بار اعتماد کنی، خاک بر سرت؛
دوستت دارم چون... به یک نگاه عشق منی
یار من زیبا و چشم شور دشمن ها زیاد می سپارم عشق خود را من به دست وَاِن یکاد ...
چو آفتاب بتاب و به نور لبخندت مرا که تیره و تارم به عشق روشن کن
و چه خوشبخت شدم من عاشق که بی دلیل این نگاهم رسوای لاله های سرخ عشقت نشد
خدا وقتی عشق را آفرید،هوای خیلی ها را نداشت!!!
آمدی خیر سرت عشق بورزی تو به ما به همین زندگیِ عادیِ ما گَند زدی . .
خانه ام ویرانه کردی خانه ات آباد عشق!
هم آتشی هم خانه خرابی داری با این حال خانه ات آباد باد ای عشق
آنجا که عشق زبان مشترک گلها و گلوله هاست و هیچ خطی قلب زمین را مرز بندی نمی کند.