متن آرامش
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات آرامش
گاهی آنقدر درگیر دویدن میشوم که یادم میرود چرا شروع کردم، آنقدر برای ساختن فردا میجنگم که امروز از دستم لیز میخورد، در پیچوخمِ کارها، حسابها، نگرانیها، فراموش میکنم نفس بکشم، بنشینم، به یک فنجان قهوه نگاه کنم که بخار آرامش را بالا میفرستد.
سپیدارِ سپیده، شد شکوفا؛
در احساسم شکفت امواجِ رویا؛
به چشماندازِ زیبای نگاهت،
دوباره، دوختم چشمِ دلم را!
چه احساسِ دلم نالان شد و، بیتاب!
دمادم شد، دلِ جامِ درونم، آب!
دلم سرد است، از بیمهری دنیا؛
نگاهم باز، بالاهاست؛ تا... مهتاب!
می دونی شونه هات برام بهشت بودن...!
دل آشوبم و آرام دلم جز تو کسی نیست.
نخل
نه فقط درختیست در آفتاب
که دخترِ بلندبالای جنوب است
زیبا، آرام
و پر از صبوری خاموش
و من
در دل مرداد
در کنارش ایستادهام
نه برای تکیه
برای فهمیدن
زن، گاهی مثل نخل است
نمیگوید نمیلرزد
اما میماند.
تو همان تعریفی از «دختر» ی
که هزار واژه کم میآورد برای توصیفش؛
هم صدا داری، و هم صدا میشوی...
در چهرهات آرامشیست که هیچ لنزی قادر به ثبتش نیست و در لبخندت، نجاتیست که میتواند جهان یک مرد را از نو معنا کند…
با آوایی از جنس واژههای نجیب......
هنرم در جنگا جنگ موشک
کشیدن چشمهای بود
که کافی بودن را الهه بود
تجسم آرامش بعد از طوفان
ورنه من مرد جنگ نیستم
هزار که بخورم یکی نمیزنم
که خواب کودکی را به کابوس ننشینم
نه من مرد آخرین خون نیستم
«وحشت بزرگ»
کرکسی سیهبال، سیهدل،
در هوا دیده شد.
تیرگی چیره شد.
میچرخید به گرد آسمان،
در بلندای درختان.
بالهایش،
آبی زیبا را شکافت.
خورشید، نفسهایش را
در سینه حبس کرد.
هوا پر بود از صدای آن شوم سرشت بدخوی تیزچنگال.
گنجشکها،
که باید در دل باد میرقصیدند،
ناگهان سایهای...
میدانم این روزها دلت می لرزد
هراسان میشوی حتی با صدای جیغ بازیگوشی یک کودک
آری همه دلتنگیم و پراز اضطراب
همه عزیزانی داریم دور ازخودمان
اما بدان و بدانیم آن طرفتر اوست که هوایمان را دارد
پس پرده را او میداند وبس
پس شناور میشویم در دریای زندگی
بدون...
وقتی جهان،
مثل طنابی دور گردنم میپیچد
و صدایم، در گلویم دفن میشود،
نه فریاد،
نه گریه؛
فقط
چای میریزم کنارِ پهلویم
تا بخارِ خیال،
زخمِ بینامم را آرام کند.
دستم را دور فنجان حلقه میکنم
انگار دستانِ مادریست
که هنوز باور دارد
من کودکی خستهام،
نه زنی واخورده در...
وطنم برای تو می نویسم،برای آغوش گرم مادرانه ات، برای آرامشت، برای امنیت پدرانه ات برای تویی که عشق را هدیه می دهی و می آموزی.
http://instagram zahra_hakimi_bafghi
´¨*•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•*´¨*
http://telgram.me/bzahakimi
´¨*•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•*´¨*
شکفته پرتپش، صد گل ترانه؛
درونِ باغِ هستی، بیبهانه؛
بیا، لبریز شو، از حسّ باران،
در این صبح قشنگ و، عاشقانه...
"پناهِ آغوش"
آغوشت، تنها سرزمینی است
که دلِ بیقرارم در آن آرام میگیرد،
جایی که هیچ فاصلهای
توان جدا کردنمان را ندارد...
دل گرفتهام، مثل آسمانی که ابرهای تیره بیاجازه مهمانش شدهاند. اشکهایم بیوقفه میبارند، بیآنکه کسی بفهمد این باران بیصدا از کدام ابر اندوه سرازیر شده است.
هر قطره اشکم حکایتی دارد، قصهای از غمی که در سینهام خانه کرده، شبیه برگهای پاییزی که بیهیاهو از شاخه جدا میشوند و در...
چتر دستانت را
سایهسارم کن
تا احساسم
رها گردد
از دست باران دلتنگی
یک نفر هست که او،
تنهاست؛
تنها تکیهگاه توست؛
تنها جانپناه توست؛
تکیه بر او بکن!