100 متن کوتاه پناه ۱۴۰۴ جدید 2025
متن های کوتاه درباره پناه
100 متن کوتاه پناه ۱۴۰۴ جدید 2025
کپشن پناه برای اینستاگرام و بیو واتساپ
هیچ درختی
به خاطر پناه دادن به پرنده ها
بی بار و برگ نشده است...
تکیه گاه باشیم ،
مهربانی سخت نیست..!

گاهی دلت از سن و سالت میگیره
میخواهی کودک باشی
کودکی که به هر بهانه ای
به آغوش غمخواری پناه میبرد
بزرگ که باشی...
باید بغض های زیادی را
بی صدا دفن کنی...!
.

سوگند به قلم که دلخوری از دست دیوانگانی که عاقل شده اند، کار شایسته ای نیست. آنها دیگر خودشان را هم ندارند...
ملیکا نقدی (پناه)

سرد است هوا پناه بر آغوشت
اینجا خبری نیست مگر آغوشت
راه از همه سو بسته و یخبندان است
ای عشق مرا بگیر در آغوشت !

من آن صیدم که در پی صیاد می روم
با گلویی در حسرت فریاد می روم
زور من به سنگ های قلبت نرسید
اینبار ولی خودم سراغ فرهاد می روم

بـہ בوش کشیـבט هیچ بار ،سنگینے سخت تر از בلے کـہ از בرב سنگین شـבـہ سخت نیست،،
بـہ בوش کشیـבט בل پر בرב سخت است..
جانانم...
داشتنت خوشبختی
بودنت امید
و دستانت پناه من اند....
بمان با من
تا ڪام زندگی را
با فنجان فنجان عشق، شیرین کنیم...
️️️

هر زمان که درد خیلی کُشنده و شدید باشد
مطالعه ، چاقویِ درد را کُند می کند
برای منحرف کردن ذهنم از افکار مأیوس کننده
صرفاً نیاز دارم به کتاب ها پناه ببرم

پناه به که باید بُرد
که اشارهء ابروهای شیطانی اَت
سمتِ خداست...؟
حادیسام درویشی

من بلد نیستم وقتی دلم گرفت،
باکسی درد دل کنم...
بلد نیستم وقتی بی پناه بودم،
به کسی پناه ببرم...
من عادت کرده ام همه جا قوی باشم!
و این بیشتر از همیشه ضعیفم می کند...
.

نه زیبا بود
نه مهربان ،
هیچ هم چشم های گیرایی نداشت !
کجاست ببیند
که پناه میبرم به دروغ
از شر دلتنگی ...
مداوا میکنم دلتنگی ام را با دروغ ، آری :
نه زیبایی ، نه پُر مهری ، نه چشمی دلربا داری!

صداقت خواهم داشت چرا که آرامش خود را بیش از رضایت دیگران دوست دارم.

جملات در دلت تلنبار می شوند. از یک جایی به بعد لبریز میشوی و اشکهایت سرازیر میشوند. اشکها همان حرفهایی ست که نمیزنیم، همان هایی که در دل جا نشدند.
ملیکانقدی (پناه)

پدر؛ مثلِ شکوهِ کوهِ امّید،
پناهِ پایدارِ خانواده است؛
نمی پاشد سرایی که: ستونش،
اَبَرمردی سترگ و، بااراده است...
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک چهارپاره)

آدم ها با همان شتابی که به آغوشتان پناه می آورند ، از شما می گریزند...!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده

دلتنگی
از چهره ی غمگین
شعرهایم می بارد
کجاست چشم هایت ؟
تا در آغوش بگیرند
واژه های بی تابم را
بیا که چشم های تو
تنها پناه
شعرهای من است
مجید رفیع زاد

️و آغوشت تنها پناهگاه
امن جهان است ️
️بگذار تحریم ها بیشتر شوند
و امنیت از بین برود️
️مرز ، بازوان توست
و امنیت نگاهت️
️بگذار آغوش تو
تنها پناه ناامنی هایم باشد️

در بی تو بودن های شبانه
خیال تو
نوید نگاهت را
به چشم هایم می دهد
خدا را چه دیدی
شاید که یک شب
در پس سوز تنهایی
میان عمق نگاهت
پناه گرفتم
مجید رفیع زاد

خواهر زیباترین حس دنیاست
و آغوشش با همان لباس ظریف زنانه
اقیانوسی از آرامش و پناه است
که درد دلهایت را در خودش غرق میکند...و پای رفاقتش هیچوقت نمی لنگد

بد تر از عاقل شدن مجنون را چه غم؟!
باور عقل نکن،راهی به جز انکار نیست
ملیکانقدی(پناه)

فریاد سکوت
و ترس نداشتنت
هر شب مرا محاصره می کند
دیگر چاره ای جز شکستن بغض نیست
و خیالت تنها دلگرمی من است
تا در آغوش شب
پناه ببرم به شانه هایی امن
برای باریدن
مجید رفیع زاد

اغوشت ماـבر ،בرمان زخم هایم است
سـ؋ـت בر آغوشم بگیر ،زخم هایم مے سوزـב..