متن زن تنها
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات زن تنها
برگی نیفتاد،
اما هوا پر از اتفاق بود
نه صدایی، نه شتابی
فقط زنی ایستاده بود
کنار درختی کهن،
و نگاهش
مثل دعایی خاموش،
صلح را
میپاشید به جهان.
**زخمِ بینام**
دیگر نمیپرسم،
نمیخواهم بدانم
که این درد از کدام سایه افتاد
بر تنِ خستهام.
دیگر نمیگویم،
چرا که واژهها
در گلوی شب گیر میکنند
و هیچ سحری
برایشان راهی نمیگشاید.
تنها در گوشهای مینشینم،
در دلِ خاموشترین ساعت،
جایی که زخمها،
آهسته
در رگهای شب شنا میکنند.
حقم...
اگر خاموش گردد، شعلههای داغِ احساس؛
فراموشی بگیرد، غنچههای باغِ احساس؛
چه سود از زندگانی میستاند، قلبِ یک زن؟
به هردم میشود، درگیر با، بارِ غمِ تن...
دوستت داشتم…
نه مثل یک جمله ساده که بر زبان میاوری که یادآوری کنی،
از آنجور
که اگر یک روز به تو نمیگفتم،
نفَسم بالا نمیآمد.
من عاشقت شدم
در لحظهای که حتی تو هنوز نمیدانستی
نامم چیست،
و از همان لحظه
جهان،
دور تو شروع به چرخیدن کرد.
دوستت...