متن شاعران کرمانشاه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شاعران کرمانشاه
بگذار!
بگذرم از مویرگ های کلمه
کسی چه می داند
کدام ثانیه
کدام دقیقه
بند بند شعرم را شمرده؟
شاید
غبارِ قرن
زدوده شود
از آینه ی تقویم.
بگذار چشمِ پنجره
به نصفالنهارِ آفتاب گشوده شود
در این قرنِ تاریک،
تا اینبار
شهابی که میگذرد،
نامِ تو را بخواند.
نگاه کن!
هنوز...
واژه ای
نفس دارد
در سطر های نیم بند
بیاو شکوفه کن!
مپاش نمک بر زخمِ آینه!
که درد می کشد
ریشه ی شعرم
نشسته ام بی چتر
زیر برفی که
نفوذ کرده
تا مغزِ استخوان
ببین!
پراکنده ام
در قامتِ باد
وَ می کارم
بذری عقیم
در ساعتی معکوس
از چشمِ آسمان شده جاری شرابِ آه
فرصت فراهم است برای سبو شدن
در انتهای دفترِ عمرِ شکوفه نیست-
-چیزی به جز حکایتِ بی رنگ و بو شدن
برق چَشمِ تنگ چِشمان پشتِ پلکِ پنجره ست
آنچه چشمک می زند از دور دست، الماس نیست
سخت است پس از این متغیر نشوم
تنها مجنونِ عصرِ حاضر نشوم
رخساره ی تو ناب ترین مضمون است
با دیدنِ تو چگونه شاعر نشوم؟!
انگار که بخت با دلم یار نبود
چشمتپشتِ پنجره بیدار نبود
گفتم صدبار با رقیبم مَنِشین
گوشِ تو به حرفِ من بدهکار نبود.
بر شاخه ی صبح،آشیان ساخته اند
از چشمِ شکوفه ها دهان ساخته اند
هربار تورا دید دلِ من پَرزد
انگار تورا از آسمان ساخته اند.
تا الفبای گریه
بغلتد
بر گونه ی کویر
ببین!
گرفته دامن ساحل را
دریا
و عبور می کند
باران
از جاده ی خیال
و پاییز
خمیازه می کشد
درخت را
حالا
می نشیند ابر
بر شانه ی باد
و می رقصد
گیسوی علفزار
در شعرم
بگو
چگونه در گوشِ تابستان
نپیچد
ترانه ی ماه
که از هر طرف
روشن می کند
تکلیف شب را
اگرچه می رَوَد از آسمان،ولی جلد است
دوباره بر می گردد کبوتر خورشید.
وَباز جشنِ شراب است و سوروساتِ غزل
شده ست لبریز از شعر، ساغرِ خورشید
بهار آمده از راه و شاخه شاخه شده ست-
-پُرازشکوفه، درختِ تناورِ خورشید
سپیده می رسد و پرت می شود انگار-
-حواسِ پنجره ها ، در برابرِ خورشید
شکسته،کشتیِ بی بادبانِ دل،امّا-
-رسانده است خودش را به بندرِخورشید
شده ست غرقِ تماشا،نمی رَوَد یکدم-
-هوای دیدنِ آیینه،از سرِ خورشید
عبور می کند از کوچه،دخترِ خورشید
نهاده روی سرِخود،گُلِ سرِ خورشید