پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ماهقرص بی قراری آسمان« شبی یکعدد »...
هیس!تقسیم کرده جهانعشق رامیان من و تو...
آخرین ثمرخرمالوی برفی...
پرواز داد بغض رود راحباب...
گل ریزان می روند بر برفگربه ها...
بناز دریا!ماهی عاشقپلکی نداردبرای بستن...
بچه هایش رابه دریای اعتماد رها کردماهی...
زیبا می رود رود...
از کدورت روددل به قلاب می دهدماهی...
به ایست گاه عشق می رونداین راه های آهنی...
مادر شدممادرم نشدم...
به دیدگان تماشادارد غرق می شود دریا...
کشتی در بند بندر نه پهلوی اوست...
رگ هامان کبودببار خودکار!...
جهان آفریدگذاشت رفت!...
داغ داغ سرکشیدتنهایی اش رازنی در کافه...
فارغ نمی شوم از اندوهدیری ست حامله ام...
شمعی بیاربرای این شمعدانی ها...
رودی برنخاست از بسترو دریاتاابد بی خبر...
برفمبی صدامی بارم...
پیدا نمی شوممانند آن درخت درجنگل...
یک دست کلاغو به یکی برف،زنگ را زددرخت زمستان...
غم آخر بودرفتنت...
یک جا بماننگاه گندمزاربه هم می ریزد...