چشمانت
همه ی آن چیزی بود
که تا امروز
از شعر
نمی دانستم......
مثل شیری که شده عاشق چشمان غزال
بی رمق کرد مرا ناز دو چشمان شما......
از صفر تا صد چشمانت
به آتش هزار گلوله است
فرمانده که تو باشی
کشته ها بی شمارست...
کافه قهوه ی چشمانم
بهانه دارد
مخدر چشمانت را
نسرین حسینی...
راه من انحنای چشم توست
پلکی نزن
که چادر زده ام
در دشت چشمانت
نسرین حسینی...
پنجره فولاد نگاهت
را باز کن
که دخیل بسته ام
به ضریح چشمانت
نسرین حسینی...
در برکه چشمانت
نغمه عشق
به رقص می آورد
نگاهم را
بادصبا...
وقتی به چشمانت نگاه می کنم
انگار تمام دنیا را به من داده
بدون هیچ ادعایی...
صبح امد و چشمانت غزل ها سرود…
المیراپناهی -درین کبود
نویسنده...
تازه می گردد دلم وقتی که می بینم تو را
من رگِ خواب دلم را دست چشمانت سپردم
سید عرفان جوکار جمالی...
قصه ی عشق چشمانت
غصه ی پر رمز و راز خاطرات است
و هزار و یک شبی
که قصه ی تنهایی ام شد...
چشمانت
کلمات را به ردیف می نشانند
شعری از دلدادگی در من زاده و
به خط می شود..!...