پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
رنج ندای بیداری استحقیقت رنج همین است....
رنج،میراث گرانمایه ی آبادی ماستگریه،دیریست که ساز و دهل شادی ماست...
رنج ما ،بیش از تواناین دل رنجور بود......
رنج دنیا،فکر عقبا، داغ حرمان ، درد دلیک نفس هستی به دوشم عالمی را بار کرد...
چو رنج بوده فقط سهمم از جهان شماخوشا به کنج اتاقم، خوشا جهان خودم...
من و پاییز ...قرار است که هم دست شویمرنگ زردش با او ...طاقت رنجش با من ......
به تنهایی دچارندمشتی بی پناه اینجامسافر خانه رنج استیا تبعیدگاه ......
تکرار بی شمار زمستان پس از بهارای عاشقان، چه رنج بزرگی ست انتظار......
تو که نیستی ، هر که هم باشدمثل رنج نامادری ستافزون بر درد بی مادری....
هر کجا لنگ شدم یا که کسی رنجم دادپدرم گفت ولش کن تو برو من هستم...
آن کسی که وجدان دارد اگر به اشتباه خود پی برد، رنج میکشد. این خود بیش از اعمال شاقه برایش مجازات است ......
باید خندید و گریست ، عشق ورزید ، کار کرد ، لذت برد و رنج کشید ...با نوسانی بسیار و کوتاه در تمام طول حیات. این به گمان من هستیِ حقیقیِ انسان است !...
پرسید رنج چیست؟گفت:دوست داشتن تویِ دلت جوانه بزند،درختی شودولی نگویی ......
مرا ببین که ایستاده امپس از تمام رنج ها ،چونان جوانه در بهار ...مرا ببین هنوز هم جسورمرا ببین هنوز ، برقرار .....
انتظار پر از رنج است ، فراموش کردن هم رنجآور است ؛ اما رنج بلاتکلیفی از هر چیزی بیشتر است !...
خلاصهی تاریخ جهان : آدمها به دنیا آمدند ،رنج کشیدند و مُردند !...
هر آدمی رنج هایی در دل داردکه از دیگران مخفی میکند،بیشتر اوقات شخصی راکه سرد خطابش میکنیمدر اصل غمگین است......
از رنجى که میکشیم پیداستکه به انچه بایدعمل نکرده ایم.......
وقتی انسان آموخت،آن هم نه فقط بر روی کاغذ،که چگونه با رنج هایش تنها بماند و چگونه بر اشتیاقش به گریز چیره شود، آن وقت چیز زیادی نمانده که یاد نگرفته باشد...