رنج ندای بیداری است حقیقت رنج همین است.
رنج،میراث گرانمایه ی آبادی ماست گریه،دیریست که ساز و دهل شادی ماست
رنج ما ، بیش از توان این دل رنجور بود...
رنج دنیا،فکر عقبا، داغ حرمان ، درد دل یک نفس هستی به دوشم عالمی را بار کرد
چو رنج بوده فقط سهمم از جهان شما خوشا به کنج اتاقم، خوشا جهان خودم
من و پاییز ... قرار است که هم دست شویم رنگ زردش با او ... طاقت رنجش با من ...
به تنهایی دچارند مشتی بی پناه اینجا مسافر خانه رنج است یا تبعیدگاه ...
تکرار بی شمار زمستان پس از بهار ای عاشقان، چه رنج بزرگی ست انتظار...
تو که نیستی ، هر که هم باشد مثل رنج نامادری ست افزون بر درد بی مادری.
هر کجا لنگ شدم یا که کسی رنجم داد پدرم گفت ولش کن تو برو من هستم
آن کسی که وجدان دارد اگر به اشتباه خود پی برد، رنج میکشد. این خود بیش از اعمال شاقه برایش مجازات است ...
باید خندید و گریست ، عشق ورزید ، کار کرد ، لذت برد و رنج کشید ... با نوسانی بسیار و کوتاه در تمام طول حیات. این به گمان من هستیِ حقیقیِ انسان است !
پرسید رنج چیست؟ گفت:دوست داشتن تویِ دلت جوانه بزند، درختی شود ولی نگویی ...
مرا ببین که ایستاده ام پس از تمام رنج ها ، چونان جوانه در بهار ... مرا ببین هنوز هم جسور مرا ببین هنوز ، برقرار ..
انتظار پر از رنج است ، فراموش کردن هم رنجآور است ؛ اما رنج بلاتکلیفی از هر چیزی بیشتر است !
خلاصهی تاریخ جهان : آدمها به دنیا آمدند ، رنج کشیدند و مُردند !
هر آدمی رنج هایی در دل دارد که از دیگران مخفی میکند، بیشتر اوقات شخصی را که سرد خطابش میکنیم در اصل غمگین است...
از رنجى که میکشیم پیداست که به انچه باید عمل نکرده ایم....
وقتی انسان آموخت،آن هم نه فقط بر روی کاغذ،که چگونه با رنج هایش تنها بماند و چگونه بر اشتیاقش به گریز چیره شود، آن وقت چیز زیادی نمانده که یاد نگرفته باشد