منی که اینهمه کوهم از این جهان به ستوهم برشی از شعر "وصیت نامه"
کوههای عظیم پر از چشمه اند و قلبهای بزرگ پر از اشک
گاهی می اندیشم درختی که تنها بالای کوه زندگی می کند چرا از جنگل فرار کرده !
بیستون از آن وقت نام گرفت کوه که تکیه به عشقِ شیرین نداشت فرهاد....!
و فاصله کوه در قابِ پنجره ، جا می کند...!
کوه ها از ابتدا کوه نبودند آدم هایی بودند که بعد از به هم رسیدن سنگ شدند
دردِ دل کن که نماند به دلت دلتنگی کوه هم در فوران است به آن دل سنگی
ای کوه در بلندی نامت بمان، ولی یک روز زیر چشم تو هم رود می کشند
برخی از الفاظ در لَفافه معنای عجیبی می دهند دهخدا یادش نبوده کوه را باید برادر می نگاشت
اگر دنیا به تو پُشت کرده نگران نباش رفیق جان من مثلِ کوه پُشتِ توام
گفته ام بارها و میگویم بی وجودش حیات مکروه است همه عمر تکیه گاهم بود پدرم نام کوچکش کوه است
من نمی دانم چه چیزی پایبندم کرده است کوه اگر پا داشت تا حالا از اینجا رفته بود
هیچ چیز به اندازه ی یک کوه شبیه پدر نیست
تیشه را انداختم...از کوه برگشتم به شهر دلقکی گشتم که مشهور است شیرین کاری اش
بابا جانم دریا و کوه هم شما را یادم میاره چون دلتون یه دریاس و مثل کوه با عظمتی روزتون مبارک تکیه گاه همیشگی من
هر گاه که احساس کردم نیازمند پشتیبانی چون کوه هستم به یاد نعمت خوب خدا، پدر افتادم.
یک کوه پیر منفعل شد که از یائسگی گذشته بود تو را فتح کرد یا تو او را نمیدانم به ھر حال یک پرچم سفید چون موی تو ...در قله باد می خورد
بوسه برف کوه رابه هم ریخت بوسه باران زمین را غرق کرد تو بیرون نیا برف و باران را به گردن تو می اندازند ! ...
گفته ام بارها و میگویم بی وجودش حیات مکروه است همه ی عمر تکیه گاهم بود پدرم نام کوچکش کوه است تولدت مبارک بابای خوبم
ما آذر ماهی ها وقتی تمام دردهای دنیا روی شونه هایمان کوه میشود ما به پهنای تمام کوه پایه ها لبخند مزنیم
کوه من گریه نمیکرد و نمیدانستم کوه ها اشک ندارند،فرو میریزند
دهقان عاشق! کوه اگر این بار ریزش کرد پیراهنت را در نیاور؛ قصه تکراریست!
اگر چه قافله سالار کاروان شدهای خبررسیده که هم دست یاغیان شدهای قرار بود که چون کوه پشت من باشی ولی عمیقترین درهی جهان شدهای...
عجب حوصله ای عجب اندو هی عجب پیر شده است کوه