متن گندم
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات گندم
شنیدم که گفتی
هنوزم بیادت
غزل میسرایم
و من،
در خوابهای شبانهام
با ماه قهر کردهام
ماه، که هر شب
با چمدانی از خاطرهها
از پنجرهام عبور میکرد
و حالا
تنها سایهاش
روی دیوار میرقصد
نفسهایم
در قفسِ شیشهایِ سینهام
پشتِ پردهای از مه
گیر افتادهاند
قلبم
مثل ساعتِ شکستهای...
پدرم..
بوی نان می داد
و دستانش مزرعه ای
که گندم
از بازوهایش بالا می رفت
اما حالا
کلاغی روی چین های صورتش
نوک می زند،
بوی نان را از دستهایش می پرانَد
ببین....
مشت پدر
پر از آرزوی خرده های نانی است
که کلاغ پنیرش را دزدیده است...
من مترسک، من گُنه کاری که جرمش عاشقی ست /
دوست دارم گندمت را، دار سویم می رود...
«آرمان پرناک»
و هیچ از تو دور نیست
که جهانی را عاشق کنی
ای که ...
صدایت
شیرین بسان گندم در دستان ادم
و
تلخ چون بغض هزار ساله بشر
دستانت
تکثیرگاه پروانه های سرگردان ,سرزمین شمع های نیمه جان
و زیبا
چون رقص کولیان به دور اتش
رویش پیچک ها به...