متن احساسی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات احساسی
هر شب
خیال تو را
کنار خود
می خوابانم
شاید که صبح بیدار شوم
و تو واقعیت باشی
فیروزه سمیعی
ای کاش
هر آینه ی روشنی
در دل خود سایه ای داشت
و هر سایه ای
نور را چنان درک می کرد
که نه بر درختی زخم بزند
نه بر پرنده ای سایه افکند...
....فیروزه سمیعی
جهان
کتابی است زیبا
که صفحاتش،
در باد پراکنده شده اند؛
اما هیچ کس
حروفش را نمی فهمد
و من...
میان کلمه ای که نوشته نشد
و جمله ای که فراموش شد
به دنبال آن نقطه ای هستم
که وجودم را با عشق آغاز کند ...
...فیروزه سمیعی
بستم دل خود به چشم مستت جانا
جز عشق تو در دلم نروید زیبا
هر جا بروم ، به یاد تو خسته دلم
بی تو دل من نمی تپد تا فردا
....فیروزه سمیعی
لبریزِ خسته ترین آذر
و خش خشِ برگ ها
زیر رقصِ پاهای آزادِ باد
آواز می خواند با نگاهِ مستِ فردا
آذر
می پرسد:
آیا این پایانِ راه است؟
یا آغازِ شعله ای دیگر؟
...
فردا
تنها می خندد...
فیروزه سمیعی
در را که می بستی
شمع
در آخرین لرزشش
به تاریکی
می پیوست
زندگی
در گوشه ی اتاق
چمدانی را
بی صدا
باز می کرد...
و من
میان بغض و رفتنت
با زمان
چانه می زدم
برای لحظه ای بیشتر...
.....فیروزه سمیعی
بوی بارون چه خوبه
اتل متل پریدن
تو آسمون دویدن
رفتن به باغ ابرا
گل ستاره چیدن
اتل متل چه ماهه
آینه اش حوض آبه
لبش مثل گل سرخ
لپاش رنگ اناره
اتل متل چه خوبه
بوسیدن روی ماه
دستاش ستاره داره
برای روی آفتاب
اتل متل پاورچین
خورشید رسید...
پاهایت👠👠
در گام های سرخ
آتش بر تن زمین می زنند
رد کفش هایت
خون را به گل ها برمی گرداند
گلسرخ ها
زیر قدم هایت خم می شوند
پرپر
مثل آغوشی بی پایان
که در شعله های تو
جان می دهد
خودت می دانی
هر گام
یک قصه ی...
پاهایت
در گام های سرخ
آتش بر تن زمین می زنند
رد کفش هایت
خون را به گل ها برمی گرداند
گلسرخ ها
زیر قدم هایت خم می شوند
پرپر
مثل آغوشی بی پایان
که در شعله های تو
جان می دهد
خودت می دانی
هر گام
یک قصه ی...
آهسته گام بر می دارم
در کوچه های راز
میان سایه های فکر
آنجا که انسان
ناتوان است
از فهم شادترین غم ها
خلق می کنم دردی
که عشق از میانش
زاده شود
آه...
جستجوی بی پایانم
برای حقیقتی که
در عمق چشمانت
به سکوت می رسد...
...
...فیروزه سمیعی
امروز
قهوه ام تو بودی
کافه و شمع و کتاب
پاییز و برگ های ریخته
قهوه امروزم
لمس دست های تو بود
سیرم از روزهای بی پایان
ولی هنوز
به بوی تو محتاجم...
«فیروزه سمیعی»
ناتوان
آسمان را بر دوش می کشد
باد
رازهای زمین را در گوشش می خواند:
«عشق یک دروغ بزرگ است
و شاد بودن
فقط یک فکر ساده»
....
فیروزه سمیعی
ایرانه خانم
بگو
کی خنده های خوشگلتو از لبات دزدید؟
کی شب هات رو با سایه ها نقاشی کرد؟
کی آواز پرنده ها رو از صبح هات برید؟
اما می دونی؟
لبخندت مثل خورشید
پنهون بشه هم
دوباره طلوع می کنه
ایرانه خانوم قشنگم
ایرانه خانوم زیبا
لباس شیر و...
در دل شب، آهسته می گذرند دردها/
راز عشق در سکوت فریادهاست/
انسان ناتوان در جستجوی نور/
اما در دل شب، تنها با سایه هاست
...فیروزه سمیعی
عشق، یک ساعت شکسته است؛که هیچ گاه نمی داند، زمان کجا می رود، اما همیشه در انتظار می ماند...
....
....فیروزه سمیعی
عشق
نامی نیست
حس آتشی ست که زبانه می کشددر سینه ام
و می سوزاند
هر فکری
جز تو را
فیروزه سمیعی