متن برگردان: زانا کوردستانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات برگردان: زانا کوردستانی
پیوند دهنده ی عشق و جان است،
بر بلندای زندگی -
زن!
شعر: دریا هورامی
ترجمه: زانا کوردستانی
نرو، به دنبالت خواهم آمد!
هر کجا که بروی، من هم همان جا هستم،
هر راهی که قدم بگذاری، من هم خواهم آمد
و تا به تو نرسم، توقف نخواهم کرد،
اگر تو را هم، پیدا نکنم
و دیگر چاره ای نداشته باشم،
مجبورم که من هم گم و گور...
حرف هایم همه تار و مبهم اند!
سیاه پوشیده اند،
آسمان پرده ای فراخ به تن دارد
شعرهایم، بر خاکستر لاشه ی تو می رقصند
با مرگ شاعرها،
ستاره ها هم خودکشی می کنند
و اگر عشق شعله بکشد
جنگل های سیاه این سرزمین پهناور
به سوی عدم رهسپار می...
مدت هاست چشم انتظارتم
اما هرگز بازنگشتی به نزد من،
بخاطر فراق تو و تنهایی خودم،
دلم آتشدان غم شده است
دیگر تمامش کن این انتظار بیهوده را،
موهایم تمام سپید شدند،
همانند برف های نشسته بر قله ی آن کوه روبرویی...
شاعر: خالد شیدا
برگردان: زانا کوردستانی
هرچە قدر به تو نگاه می کنم
آه ای دخترک زیبا،
از پنبه نرم تری،
از آب چشمه ساران روان تر،
و چون در کنارت می نشینم، و می بوسمت،
عطر تنت چنان بوی تن فرشته ها به مشامم می آید.
شاعر: خالد شیدا
برگردان: زانا کوردستانی
باد در کوچه های شهر
دخترکان را به آغوش می گیرد
و ناگهانی می بوسدشان
و خنده بر لب هایشان می نشاند.
شاعر: خالد شیدا
برگردان: زانا کوردستانی
باد در موسوم وزیدنش
درختان را به آغوش می کشد
درخت هم آرام و آهسته
میان بازوانش تسلیم می شود و آرام می گیرد
سینه و گریبانش را می گشاید.
شاعر: خالد شیدا
برگردان: زانا کوردستانی
شکوفه ها هم میوه شدند،
و من هنوز،
به رد تمام جاده ها خیره مانده ام،
آه... تو کجایی؟!
شعر: شاده علی
ترجمه: زانا کوردستانی
می خواهم بگویمت: تنهایم مگذار!
وقتی کنارمی از هر درد و رنجی دورم!
بگذار رویایم رنگ واقعیت بگیرد،
آخر چگونه می توانم دلم را از تو بستانم،
تویی که قلب و جان منی!
شعر: شاده علی
ترجمه: زانا کوردستانی
چشمانت
همچون کبوترهای نو پرواز
گرداگرد مناره ی مساجد،
عاشقانه تماشاگر من اند.
شعر: شاده علی
ترجمه: زانا کوردستانی
تا که هستیم مابینمان کینه پایدار است،
ولی می خواهم این کینه و نفرت را پایان دهم.
و از تو تشکر کنم،
که فراموش کردی!!!
شعر: شاده علی
ترجمه: زانا کوردستانی
چشم هایت چهار فصل سال را به من خیانت می کردند!
همان چشم هایی که شب و روز را بر من سیاه کرده بودند!
دوازده ماه سال را،
فکر و خیالت، از نا و پایم انداخته،
غروب های چهارشنبه هم
که به زیارت اهل قبور می روم،
تسلی دلم نمی...
چترم را باز می کنم،
نکند اشک هایم را ببیند -
مام وطن!.
شعر: آسو ملا
ترجمه:زانا کوردستانی
با ناز و عشوه روح و جانت را در بر می گیرند،
ولی بوی وطن را نمی دهند،
دخترکان غربت!
شعر: آسو ملا
ترجمه:زانا کوردستانی
وطنم،
لاشه ای ست مردار!
که کرکس ها دوره اش کرده اند.
دیگر از او یک جفت کفش هم
برای پاهای کودک فقیری در نخواهد آمد.
شعر: آسو ملا
ترجمه:زانا کوردستانی
وطنم،
بکارت دختری ست
که از چهار سوی هوس بازان دوره اش کرده اند!
دیگر مادری مهربان برای من نمی شود.
شعر: آسو ملا
ترجمه:زانا کوردستانی
وقتی عصبانی می شوی،
قهوه ای گندمگون می شوی!
و مرا مبدل به عاشقی همیشه بیدار می کنی.
...
چونکه لبخند می زنی،
شرابی سرخ،
و من هم مستی خمار خواب آلود.
...
چشمانم،
گرفتار دست قهوه و شراب تواند!
چشم راستم بیدار و
چشم چپم خواب است همیشه.
شعر:...
ترسیم تابلویی ست،
از حافظه ی ماهی و اشک تمساح،
حلبچه!
شعر: آسو ملا
ترجمه:زانا کوردستانی
غبار اندود می شود،
و سالی یک بار می تکانندش،
حلبچه!
شعر: آسو ملا
ترجمه:زانا کوردستانی
با خنده می شکفند!
به سخن راندن،
خسته یشان مکن،
لب هایت را!
شعر: آسو ملا
ترجمه: زانا کوردستانی
غروب به غروب
کنار جویبار می رود،
و برای بوسیدنش خم می شود،
بید مجنون!
شعر: آسو ملا
ترجمه: زانا کوردستانی