همه گل ها را بو می کنند گلها تو را...
تورا جون جان خود میدانمت
پسورد قلبم شده اول اسمت
سایهام عاشق سایهات شده میخواستم ببینم آیا میتوانیم همسایه شویم؟
من معنی عشق زا با تو فهمیدم
دوستت دارم بهایش هر چه هست روی چشمانم
آدم دوس داره رو بعضیا بنویسه این مال منه️
عشق یعنی از نگاه کردن بهش سیر نشی حتی وقتی اون نگات نمیکنه
رفتی توی وجودم...
تو همانی که رگ خواب مرا میدانی
من اینجا درست وسط پاییز ایستاده ام و دارم برگ به برگ دوباره عاشقت می شوم
و چای دغدغه عاشقانه خوبی ست برای با تو نشستن بهانه خوبی ست
عشق یعنی در میان صد هزاران مثنوی بوی یک تکبیت ناگه، مست و مدهوشت کند..!
تو نباشی من از آینده خود پیرترم
زن عشقی را که برای آن گریسته است هرگز فراموش نمی کند...
یاد تو شمعی ست در دلم کوچک و همیشه گرم...
سر پیری اگر معرکه گیری هم باشد من تورا باز تورا باز تورا میخواهم..
گفته بودم که تو را دوست ندارم دیگر ! درد آنجا که عمیق است به حاشا برسد
دستِ شراب در کار بود لب های او سیب
شاه شطرنج منی با رخ ماهت چه کنم؟ با سپید دل و چشمان سیاهت چه کنم
کاش روزی برسد هر که به یار ش برسد دل سرما زده ما به بهار ش برس
از تو آغاز می شوم در تو پایان می گیرم
تا بینهایت این قللب واسه تو میزنه...
پدرم امشب افتاده به جانم تب یادت چه کنم...!؟