هر چند که هرگز نرسیدم به وصالت عمری که حرام تو شد ای عشق /حلالت
و عشق اگر با حضور همین روزمرگی ها عشق بماند عشق است...!
ترس از عشق، ترس از زندگی است و آنان که از عشق دوری می کنند مردگانی بیش نیستند.
عشق وسیلهای است که تمام دردسرهای کوچک را به یک دردسر بزرگ تبدیل میکند.
پدر با کوله باری از عشق و مهربانی و محبت قامتت الف بود دال شد
عشق قهار است و من مقهور عشق
تو با قلب ویرانه ی من چه کردی؟ ببین عشق دیوانه ی من چه کردی
دیوانه ترین حالت یک عشق زمانیست دلتنگ شوی / کار ز دست تو نیاید...
عشق کاری کرد با قلبم که چاقو با انار...
عشق باید عین چربی شکم باشه هرکاری کنی ولت نکنه
بهشت را دوبار دیدم یک بار در چشمانت یک بار در لبخندت
مرا زیستن بی تو، نامی ندارد مگر مرگ من زندگی نام گیرد
آرام بگویم دوستت دارم تو بلند بلند مرا در آغوش می کشی ؟
قسمت این بود سرم بی تو به زانو برسد
آه...... که در فراق او هر قدمی است آتشی .........
کاش هر وقت بهش فکر میکردی براش نوتیف میرفت باورش میشد چقد تو فکرشی!
و چه اندوه غلیظی ست جهانی که در آن عشق فریب است...
در این خاک در این خاک در این مزرعه پاک بجز مهر بجز عشق دگر تخم نکاریم
گفتم از قصه ی عشقت گرهی باز کنم به پریشانی گیسوی تو سو گند / نشد
سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا بر جاست
چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش
آره عاشقم یار تویی تو تنها دلدار همیشه توی قلبت عشق منو نگهدار
پای عشق که در میان باشد آهن هم خم میشود
عاقبت عشق به یک خاطره می پیوندد