بیو غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بیو غمگین
غم جهان چنان بسیار
اما
دیده به شوق دیدنت بیدار
شب گذر نکرد اینسان
از بلندای روزگارانم
بدا به حال آن مجنون که عاقل شد...
دلم برای کودکی هایی که نکردم تنگ شده.
خدایا یک بغض کهنه در انتظار شکستنه...
مردیم. از همان وقت که دیگر درد، از قلبمان شرم نکرد.
حواست هست چندوقت است ک حال ِ مرا نپرسیده ای...؟!
مگر یک احوالپرسی ساده چقدر زمان میبرد؟!
بیا و بپرس حالت چطور است؟!و من باز هم تمام درد ها و غمهایم را پشت چهره خندانم پنهان کنم و بگویم ؛خوبم جانا...:)
و تو هیچوقت نفهمی ک پشت آن خوبم گفتن...
چرا نمیخندی؟!
+مگ دلیلی هم دارم برا خندیدن...؟!:)
من دلیل خوبی نیستم؟!
+میترسم بخندم ،،،
مگ خندیدن ترس دارع؟!
+خندع ای ک تهش میدونم گریه هستش ترسم دارع...!:)
ماه نوشت🌙
آدما نمیان ک بمونن،میان ک مدتی کنارت باشن،از تویی ک کوه یخی ،بتی بسازن ب خواسته خودشون،،،تا وقتیکه دلت عقلت تموم احساست ،حتی کل وجودت بند باشع ب بودنشون،و خدا نیاره اون روز رو ک بفهمن اگ نباشن اون بتی ک ساختن طوری خراب میشع ک هیچی ازش نمیمونع.اون موقعس...
غم انگیز بود
انگیزِ حمل بُغضی چند تنی روی گلو
+ در چه حالی؟
- حال گرفته ی استمراری
در میان مشغله ها،
جایی میان روز و شب،
چندی از ثانیه،
یاد من هم باش¡
به این امید می تپد دلی که خیلی وقت پیش مرده است...
نوشتهٔ فاطمه عبدالوند
روح و جانم !
گرچه رفتی و با رفتنت مرا کُشتی ...
امّا من هنوز هم امیدوارانه
چشم انتظارِ آمدنت هستم
زیرا بارها این را شنیده ام که می گویند:
قاتل همیشه به محل جُرم، باز می گردد !!!
به قلم شریفه محسنی ,شیدا,
بودی دلبرم‡
با رفتنت خورد شدم ∞
با خورده های این دلم چه کنمⁿ
وای از آن روز ک زخمِ تازه ترمیمِ دلت ب خاطره ای گیر کند...
می سوزد
باز می شود
خون می آید
و اگر برای بهبودش کاری از دستت بر نیاید قطعا عفونتش ت را خواهد کشت.
و من یک مُرده ی نبض دارم...
خسته ام
درمانده ام
پریشانم...
هزاران حرف در گلویم مانده
که نه بر زبان می آید و
نه رهایم می کند...
بُغضی نهفته همچون سدّی محکم در گلو دارم
که حتّی به سیلاب اشکهایم نمی شکند !
مُرده ای متحرّکم که گویا
برزخش دنیاست و تاوانش زندگی کردن !
چون...