تو هَمان شیرینیِ دورانِ کودکی هستی که میگذاشتند بالای کُمد... و مَن هنوز دستَم به تو نمیرسَد...!
اگه میخوای قوی باشی، یاد بگیر از تنهایی لذت ببری.
مادر بزرگم که تو تنهایی مرد فهمیدم اگر دنبال پرستار برای پیری خودمم راهش پول جمع کردنه نه بچه دار شدن...
تو مگر در به دری خانه نداری ای بغض همه شب/ سرزده مهمان گلویم هستی؟!
آنکه میرود فقط میرود و آنکه میماند درد می کشد غصه میخورد بغض می کند اشک می ریزد و تمام این ها روحش را به آتش میکشد و در انتظار بازگشت کسی که هرگزباز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر میشود
در غربت مرگ بیم تنهایی نیست یاران عزیز آنطرف بیشترند
اگر یک روز از من بپرسند قوی ترین زنان دنیا چه کسانی هستند؟ جواب می دهم زنانی که تنهایی را یاد گرفته اند!
شده آیا به کلنجار نشینی که چه شد من به این درد پر ابهام دچارم هر شب
تنهایی آنقدر ها هم درد ندارد... اما خدا نکندتنهاترت کنند آن موقع از درد تا مغز استخوانت هی تیر میکشد هی تیر میکشد...
ابر دود سیگار خداست و باران اشکاهایش! به تنهایی آدم بر زمین میبارد
تو از فصل پاییز زیباتری... من از فصل پاییز تنها ترم
تراژدی این نیست که تنها باشی، بلکه این است که نتوانی تنها باشی ...
تنهایی/ نام دیگر پاییز است/هرچه عمیق تر/ برگریزان خاطره هایت بیشتر
کارهایِ بزرگ را همه دور از بازار و نامآوری کردهاند. پایهگذرانِ ارزشهای نو همیشه دور از بازار و نامآوری زیسته اند. بگریز، دوستِ من، به تنهایی ات بگریز! تو را از مگسانِ زهرآگین، زخمگین میبینم. بگریز بدانجا که بادِ تند و خُنَک وزان است.
چنان تنهایی وحشتناکی احساس میکردم که خیال خودکشی به سرم زد تنها چیزی که جلویم راگرفت این بود که من در مرگ تنهاتر از زندگی خواهم بود.
تنهایی ام تکثیر می شود بی تو چون بوی خزان در ذهن پاییز
تنهایی قشنگترین و بی منت ترین حس دنیاست! چون برای داشتنش نیاز به هیچکس نداری...
در وجودم کسی هست... به وسعت تو که هر شب به تنهایی ام سر میزند... و هر شب یاد آخرین نگاه تو آوار میشود بر تنهایی ام... بر بی کسی این اتاقم...
... عزیزم پاییز غم انگیز است و غم انگیز تر وقتی من اولین پاییزم را بی تو سر میکنم
از کسی خاطره دارم که دیگه بر نمیگرده...
رابین ویلیامز:همیشه فکر می کردم که بدترین چیز توی زندگی اینه که تنها باشی، ولی نه، حالا فهمیدم که بد ترین چیز توی زندگی بودن با ادمهایی که باعث می شن که احساس تنهایی کنی
مرا زیستن بی تو، نامی ندارد مگر مرگ من زندگی نام گیرد
تا به کی باشی و من پی به حضورت نبرم ؟ آرزوی منی ای کاش به گورت نبرم
تو نیستی که ببینی چگونه با دیوار به مهربانی یک دوست از تو میگویم تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار جواب می شنوم