خیال او چو ناگه در دل آید دل از جا میرود / الله اکبر
مرا از من گرفته است خیال خنده های تو
تمام سهم من از جاده پیچیدن در خیال توست
هر چه بجز خیال او / قصد حریم دل کند در نگشایمش به رو / از در دل برانمش...
بیا قرار بگذاریم هر چند شنبه در خوابى خیالى جایى... یک دل سیر هم را ببینیم...
تو رفته ای و من هر روز / به موریانه هایی فکر می کنم که آهسته و آرام گوشه های خیال ام را می جوند! تا بی *خیال* نشده ام / برگرد...
گاهی فراموشش بکن گاهی به دور از هر خیال مقصد کجا...؟یا کیستی...؟گاهی بخند و بیخیال
خیال تو دارم از خودم بی خبرم
بگو خیال تو شب هاکمی به رحم آید ! قسم به جانِ خودت من هنوز بیدارم ... ️ ♡lt;~ ~gt;♡
خیال تو بَرَم می دارد و می بَرد... تا سواحل دور... تا جنگل های باران خورده ی بلوط... وَ بوی هیزم های خیس... می بَرد به سرزمین دوستت دارم ها... من در آغوش توام... این جا همه چیز روبراه است... و جز عشق خبری نیست...
گفتی مگر به خواب بینی رخ مرا/ دیوانه از خیال تو خوابم نمی برد
مرا خیال تو بی خیال عالم کرد
شب وقتی زیبا است که بدانی یک نفر، یک جایی از این دنیا با تصویرسازی آغوش تو به خواب رفته است و چه زیباتر میشود وقتی که آن یک نفر همانی باشد که تو هم هرشب در خیال خودت در آغوشش میگیری
به شبهای تاریک و تلخِ جدایی خیال ترُا چون دعا دوست دارم قسم بر دوچشمانِ غم ریزِ مَست ترا من به قدر خدا دوست دارم
من روز خویش را با آفتاب روی تو کز مشرق خیال دمیده است آغاز می کنم من با تو راه می روم و حرف می زنم وز شوق این محال که دستم به دست توست من جای راه رفتن پرواز می کنم
آه، ای شباهت دور! ای چشم های مغرور ! این روزها که جرأت دیوانگی کم است بگذار باز هم به تو برگردم ! بگذار دست کم گاهی تو را به خواب ببینم بگذار در خیال تو باشم بگذار ... روزها خیلی برای دلم تنگ است !
تا چه خیال بستهای ای بت بدگمان من تا چو خیال گشتهام ای قمر چو جان من از پس مرگ من اگر دیده شود خیال تو زود روان روان شود در پی تو روان من .
بگذار سرم را از پایِ خیال تو بردارم سنگین است خوابت درد می گیرد....
چون همه یاران ما رفتند و تنها ماندیم یار تنهاماندگان را دم به دم می خواندیم جمله یاران چون خیال از پیش ما برخاستند ما خیال یار خود را پیش خود بنشاندیم ساعتی از جوی مهرش آب بر دل می زدیم ساعتی زیر درختش میوه می افشاندیم ساعتی می کرد...
کز هر چه در خیال من آمد نکوتری...
اگر روزم پریشان شد فدای تاری از زلفش که هر شب با خیالش خواب های دیگری دارم شب بخیر
آغوش، ترکیب پیچیده ای ست از من و خیال تو... که هر شب مثل سایه روی دیوار خانه مى افتد...