متن رعناابراهیمی فرد(رعناابرا)
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات رعناابراهیمی فرد(رعناابرا)
هوا ، بارانی ست
آهنگ باران زیباست
چشمهایم ، پشت پنجره
حسرت زیر باران
خیس خوردن دارد
می روم
آزاد . . .
رها . . .
زیر باران . . .
بلکه غم های خاک خورده ام را بشویم
رعنا ابراهیمی فرد (رعناابرا)
توهم های خالی اطرافیان
درختان پاییز را ...
توهم بار کرده اند
و من برای خودم
که صدای پرندگان را می فهمم
اما نمی خواهم جواب دهم
ناراحت هستم
رعنا ابراهیمی فرد (رعناابرا)
ماندن . . .
برای ابد زیباست
هیچ کس نمی خواهد
تنها . . .
برای یک شب باشد
حتی . . .
فاحشه ی سر کوچه امان
رعنا ابراهیمی فرد (رعناابرا)
عشق را زمانی فهمیدم
که نوزادی را به دنیا آوردم
عشق را زمانی دیدم
که گریه اش را ...
با آغوش مادرانه ام آرامش کردم ...
عشق را زمانی فهمیدم
که کودکم را ...
در حال بزرگ تر شدن دیدم
مادر بودن حجم زیادی از عشق را
در قلب جای...
تو ای زیبا . . .
پرفروغ . . .
پر معنا . . .
بینهایت خوب . . .
تو آنقدر بزرگ و مهربان بودی
که حتی . . .
شالیزارهای سبز نیز
در زیر سایه ی وجود تو آرام می گرفت
رعنا ابراهیمی فرد (رعناابرا)
تنها . . .
یک جای خلوت کافیست
تا حرفهای عشق
همدیگر را درک کنند
رعنا ابراهیمی فرد (رعناابرا)
الفبای زیستن ...
به دست فراموشی ست
و کسی که ترانه هایش
ترانه ی تنهایی ست
زیستن در شعر زیباست
و پرواز کردن در عالم خیال
شاید ...
در حیات واقعی...
چیزی ترانه نو نخواهد خواند
کسی لبخند آفتاب گردان ها را
نثار خورشید نخواهد خواند
تلحی ها ماندگار همیشگی...
پر گشایم در باد ...
هر کجا باشد ، باشد
پرواز خواهم کرد
تند برخواهم خاست
و خواهم رفت ...
به کوی سبز سپیدار رویایی
به ابدیت مطلق یک وجدان
به شهر های محکمه دار سنگ فرش
که صحبت چلچه را...
از میان شیشه های سرد مکدر
که روزی فریاد...
قلب دنیا زخمی ست
قلب کره ی خاکی می لرزد
و قلب زمین ...
در تپش اضطراب می غلطد
و دنیایی که پر از سکوت سه بعدی ست
حقیقت با کدامین عقربه های ساعت
خود را آویخته است که پیدا نیست
هر دو نالان اند
زمین از لگد مال شدن...
چه دیوانه وار با روزگاران
دست و پنجه نرم می کنیم
به جنگ سرنوشت می رویم
و غصه می خوریم
در جوانی ...
جوانی را به پیری مبتلا می کنیم
نه جام ساکت و خنده
فقط غصه می خوریم
چه دیوانه وار ...
می زیستیم و دم نمی زنیم
چه...
ما در غفلت به سر می بریم
انارهای شیرین را در خواب می بینیم
و در روز ...
با آنها بازی چشم بسته می کنیم
□ □ □
سر ما آنقدر ...
به پیچک های سر راهمان گرم می شود
که نمی دانیم ...
فصل از کدامین خانه فرود می...
تا زنده هستیم . . .
قدر بدانیم
مرده را . . .
فاتحه ای کافیست .
رعنا ابراهیمی فرد (رعناابرا)
شیشه های شفاف سرد یخی
از بلور های تنگ آسمان
همچنان ....
می بارد و می بارد
و دخترانی که عاشق برف اند
زیر چراغ می ایستند
تا روزی ...
دانه های متشخص برف را
در میان اوهام برفی اشان
در میان خیال های شیرین سپید هجا کنند
و تکرار...
چه روز های خوبی بود
هردو احوال پرس ما بودند
آفتاب و باد
شور و شوق اول دبستان
و دوستانی لطیف تر از برگ درخت
هنوز حسادت رنگشان را عوض نکرده بود
شهر مال ما بود
و هر آنچه که در آن بود
شاد بودیم و شاد
می خندیدیم برای...
غوغا غروب را
در میان نگاههای خسته ی من
خواهد کاشت
کار من . . .
رسیدن ، به نقطه ای مشوش است
آسمان ، ابر تیره به خود خواهد دید
و شب . . .
چلچراغ های بی معنی
اشک را معنا خواهند کرد
گریستن ، معمایی ساده است...
به خاطرم بسپارید
که هوا بی خورشید مانده است
به خاطرم بسپارید
که کسی
در پشت پنجره ی تاریک من
خورشیدی نخواهد
زایید
رعنا ابراهیمی فرد (رعناابرا)
آن روزها رفت
خاطره اش ، بر ذهن ما نشست
سرد و سفید و برف
همه جا را گرفته بود
آن شب سکوت سرد
فرسنگ ها راه بود
فاصله ها بود و فاصله ها
کسی خبر نداشت از سختی راه
ما بودیم و ما بودیم و بس
تنهایی و بیدار...
دستهای مردانه ات ...
تکیه گاه روزهای تنهایی ام شد
من آغوش آفتاب را ...
با دستهای تو به آغوش کشیدم
رعناابراهیمی فرد (رعناابرا)
دخترم؛
می دانم روزی قلب خانه ای خواهی بود
که چشم هایش با وجود تو برق خواهد زد
و ستون فقراتش وجودتو را جشن خواهد گرفت
می دانم روزی نقاش ماهری خواهی بود
و در روزهای خوب زندگی ات
عکس مامان، بابا و داداش را خواهی کشید
همان طور که...
خیره در نقطه ای پر ابهام
خیره در کشاله یک شمع
خیره در اندوه وحشتناک زمان
انگار همه شب نگاه ها ...
در پس پرده ی یک راز مات و مبهوت است
نگاهی پر از سکوت ...
پر از زجه ...
پر از مرگ تکراری چشمی مصلوب
و نقطه ای...
جهانی زیر نگاه هایم منتظر است
زیر چشم هایم ...
که وسعت دنیایی گمشده را
به خود گرفته است
نامه ای برایت خواهم نوشت
چشم هایت را به یاری چشم هایم برسان
جهانی در نگاهم گم شده است
جهانی سردرگم ، جهانی سرد
رعناابراهیمی فرد (رعناابرا)
دوستش داری...
اما او نمی خواهد دوستت داشته باشد
چون...
دوست داشتن را بلد نیست
عاشقش هستی
اما او نمی خواهد عاشقت باشد
چون عشق را بلد نیست
از خاطره ها حرف می زنی
اما او سکوت می کند
چون خاطره ها را فراموش کرده است
یک تخت بیمارستان برایش...
باز رسید پاییز
جدا شدی تو از من
مثل برگ یه شاخه مثل گل بهاره
نوازش باد ، آمد سراغ تو
دست نسیم برای بردنت
با باد همسفر شدند
بی آنکه بگویم حرفی
دست به دست تو سپرد
به خیال آشنایی تو از من جدا شدی
تو مرا به دست...