تفاوت آدم ها... در دیدگاه وافکار آنهاست بستگی دارد دیدگاه ها کوتاه باشد یا بلند؟ دیدگاهای بلند و مثبت وافکار عمیق وآزاد از ما الماس ِگرانبهایی صیقل خواهد داد تا دیگران از وجودمان بهره ببرند اما دید گاه منفی وکوتاه وافکار محدود از ما فقط چیزی می سازد مانند غاز....
من از زندگی سر می روم وقتی لبخندت را پرنده ها برایم می آورند و جهنمِ کوچکم ریز ریز گل می دهد! زندگی از من سر رفته اما حالا که دلتنگ توام... . سهمِ مرا از زندگی لبخندی کن ببند به پایِ پرنده ای که این نامه را برایت گریست......
زندگی خیلی با نمکه و زخم های ما باز ...
من در تو نگاه می کنم در تو نفس می کشم و زندگی مرا تکرار می کند ️️️
فکر کن اولین روز تابستان باشد، و یاد تو از سقف خیالم چکه کند! مثل صدای یخ در شربت، مثل خنکی هندوانه در یک ظهر داغِ تابستانی، مثل یک نسیم که جانت را نوازش می کند... عاشق که باشی میتوانی با خیالش هم زندگی کنی! نه گرما حریفت می شود؛...
می رسد فصل بهار و میرود از دل غبار آسمان رحمی کن و بر خاطرات من نبار بر من دل خسته که دارم هوای زندگی گرچه عمرم سرشده در کوچه های انتظار انتظار دست گرمی که مرا گم کرده است خاطراتی که به دادم میرسد شب های تار یاد چشمانی...
برفی سنگین نشست درختی زیبا شد درختی شکست
زندگی را ... از نیلوفرهای باغچه ی خانه ام آموختم ... تا ساقه هایش را در پیچ وتاپ بلندای خورشید گسترش ندهد گل نمی دهد وصبگاه غنچه هایش را می گشاید آموختم قبل انجام هرکاری آن را به دیگران نگویم, آموختم شادابی وسحر خیزی را و آموختم در هر شرایطی...
گاهی می خندم گاهی گریه میکنم گاهی بینابین خنده هایم حناق میگیرم و گاهی میان ضجه هایم قهقهه میزنم دیوانه ؟؟؟؟ اوه نه دیوانه نیستم فقط میان تو ومن گم شده ام و میان هذیان ها گاهی زندگی میکنم تو مقصری؟؟؟ نه عزیزم من مقصر بودم زیادی وجودم را وصله...
می خندم و به موازات روزهای زندگی لبخندم را کش می دهم . می رقصم چنان با پیچ و تاب که خون تازه در رگ هایم جریان می یابد . می بندم دست و پای لنگ خاطرات را و به باد فراموشی می سپارم . می بالم به خودم که...
این روزها حسادت از چشمانم بیرون می پاشد و روحم را زخم می زند . . حسادت می کنم به پیراهنت که چنان تنگ تو را در آغوش گرفته است . . به کتاب هایت که عاشقانه زل زده اند به چشمانت . . به دیوارهای اتاقت که عطر تنت...
اینجا بهار است و هنوز زندگی از پشت آوارهای دلم سرک می کشد ساز بودن می زند و روحم را می رقصاند . اینجا بهار است و هنوز عطر تنت پاورچین پاورچین از من بالا می رود و پیچک وار تمامم را در آغوش می گیرد . اینجا بهار است...
همخون هم نبودیم، اما هم خونه بودیم؛ تو تمام من نیستی اما نقشی از تمام من هستی، وقتی دنیا همانند چای، تلخ میشود، خنده هایت آن قندیست که باید باشد تا دنیا را به کاممان شیرین کند؛ بمان که بودنت حقیقتِ من است رفتنت دور میسازد مرا از خودم، چگونه...
"لذت بردن" از زندگی شبیهِ به اسلوموشِن کردنِ لحظه هاست! دوربین های جدید می تونند یه ثانیه رو تا چند ثانیه طولانی کنند و ما اجزای اون لحظه رو ببینیم. در ذهنمون هم می تونیم همین کارو با لحظه های دلچسب زندگی بکنیم! اینجوری زمان رو "شکست" می دهیم... خیلیا...
این بار عاشقانه هایم تفاوت دارند زندگی می کنند برای نیامدنت، روزی که مرگ با من بخوابد و تو از حسادت بمیری.
اریک هافر: هرچه در زندگی بیشتر شاد باشی درهای موفقیت بیشتری به رویت باز میشود
همه باران دوست دارند اما من باد را.... باد که می وزد تنها چیزی که در خاطرم تداعی می شود یاد چشمان توست که تمام مرا به رقص وا میدارد باد که می وزد روحم تا بلندای بادگیرهای شهر می کشاند و نگاهم میدود در پی دیدارت دزدکی در میان...
هر روز یک ساعت کنار دریا راه می روم پا به آب می زنم و از خیس شدن دامن بلندم لذت می برم. دانه های شن و ماسه به مانتو و کفش و دامنم می چسبند، به خانه که برمی گردم با خودم شن سوغاتی می برم، پله ها، پاگرد،...
هر صبح زندگی برای ادامه پیدا کردن به دنبال بهانه می گردد و چه بهانه ای زیباتر از چشمانت ... ️️️
گستره ی گیلان به کشفِ جاذبه های تنیده در کیهان بیا به خطه ی"جمشید"، پهنه ی"ایران" ببین چگونه از انواعِ رنگ مفروش ست زمین سبزِ شمال اش، به هدیه ی باران پذیره های درختان وُ کوه وُ دشت وُ دمن نظیرِ بسترِ "تالش"، پدیده ی "مریان" شُکوه "انزلی" وُ چهره...
از پشت سر چشمانم را گرفتی و زندگی را لا به لای انگشتانِ تو گم کردم...
خواهر که داری... در دل خود غم نداری... با عشق سر روی شانه اش می گذاری خواهر که داری زندگی خیلی قشنگ است خود را به دست مهربانش می سپاری...
اگر کنارت نباشم بوی گل و طعم بوسه هات یادم می رود بودن یا نبودن پلک زندگی ماست در یکی تاب می خوریم در یکی بی تاب می شویم و من در هر پلکی یکبار دیدنت را می بازم...
اتفاقی دیدمت! رنگ لباست هنوز رنگهای مورد علاقه ام بود، سخت نگیر جانم! آنطور که دلت میخواهد زندگی کن... من دیگر حتی آن لباسها را با این رنگها دوست ندارم! می توانستم از آئینه ی جلوی ماشین رفتنت را تماشا کنم، اما... نه شاد بودم از دیدنت ، نه غمگین!...