من عاشقی کردم تواما سرد، گفتی از برف اگر آدم بسازی دل ندارد
سرد است هوا بیرون اگر میروی دستهای مرا هم با خودت ببر!
شهامت می خواهد سرد باشی اما گرم لبخند بزنی
هر آدمی رنج هایی در دل دارد که از دیگران مخفی میکند، بیشتر اوقات شخصی را که سرد خطابش میکنیم در اصل غمگین است...
من که خود زاده ی سرمایِ شبِ دی ماهم ! بی تو با سردیِ بی رحمِ زمستان چه کُنم؟!
به بوسه هایت قسم زمستان سردی در راه است کمی جلوتر بیا شراب لبانت را می خواهم می گویند وقتی مست باشی زمستان چله ی تابستان است…..!
خدایا عاشقش کن تا بفهمد درد من را بفهمد روزگار غمگسار سرد من را
زمستان ها هرگز سرد نخواهند بود اگر تو خاطراتی گرم از شخصی خاص داشته باشی!
به گوش ام خش خش پاییز زرد است دل ام میعادگاه زخم و درد است نمی آید صدایی از در و دشت هوا بس ناجوانمردانه سرد است
اشک هایم که سرازیر می شوند دیر نمی پاید که قندیل میبندند عجب سرد است هوای نبودنت …
عشق من مهم نیست امروز چقدر سرد باشه تو گرما بخش منی
زمستان سرد نیست درد است وقتی دست هایم تنها خودم را به آغوش می کشند !
زمستون و روزای برفیش برام سرد نیستن تا وقتی خاطرات گرمت همرامه
شب هایم بدونِ بازوانت چقدر سرد می شود ... در خوابم امشب گذر کن شاید تو رابه آغوش کشیدم... ️️️
تو نباشی جهانم سرد است.
در من سرد شد دو فنجان چای که قرار بود با هم بنوشیم
وقت هایی هم که سرد بودی نمی فروختمت به آتیش بعضی ها
چه سرد است تو را می گفت که می وزیدی.
بیا دوباره کوچه را خاکی کنیم از این آسفالت های سرد بوی آمدنت بلند نمی شود.
حالا میفهمم که چرا اتاقک آغوشت سرد سرد بود…. گرمای افکارت در رویا تن او را گرم میکرد…!
سکوت سرد فاصله ها تنم را میلرزاند
برگای زرد منو یاد تو میندازن چه زود رسید پاییز بازم اما این بار تو مال من نیستی روزا دارن آروم آروم سرد میشن غروبا دلگیرترن همه دنیا بهم میگن نیستی
چقدر صدای آمدن پاییز شبیه صدای قدم های تو بود/ ملتهب/مرموز/دوست داشتنی...چقدر هوای پاییز شبیه دست های توست نه گرم/نه سرد /همیشه بلاتکلیف...
آرزو دارم بفهمی درد را تلخی برخورد های سرد را