شعرهای سیامک عشقعلی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعرهای سیامک عشقعلی
زندگی دردی ست شاید نیست درمانش هنوز
در شروعش مانده ام با فکر پایانش هنوز
سخت شد هرلحظه اش هرروز، هرجا، در دلم
حسرتی دارم من از یک ذره آسانش هنوز
قصه را غمگین نوشت از اولش شاید خدا
هرکسی زخمی به دل دارد و بر جانش هنوز
آب را...
غم چشمان تو را می شنوم
که در آن غربت شب می شکنی
پرم از ضجه ی این شهر، بگو
نکند باز تو دلتنگِ منی؟
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
شده در کوچه ی باران زده آشوب شوی؟!
به صلیب غم یک خاطره مصلوب شوی؟
شده با یاد کسی در تب و شب گریه کنی؟
و نبینند و بخندی و خودت خوب شوی؟!
و چه تلخ است که با ابر و غزل بغض کنی
بزند رعدِ جنون، سنگ شوی! چوب...
این رفتن عمر ما چه ناغافل شد
تاریخ خوشی، برای ما باطل شد
ما هرچه که کاشتیم در پایانش
یک مزرعه بی کسی فقط حاصل شد
با هر غم اگر خوشی به آدم دادند
آسان به خدا قسم خودش مشکل شد
گفتند بزن به آب دریا، اما
دریا که به...
امروز می خواهم هوایت را ببوسم!
زیبا شوی من چشم هایت را ببوسم!
آنقدر خوبی! باوقاری! مهربانی!
خانم! می خواهم صفایت را ببوسم!
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
هجوم غم آمد شدی دلسرد!
جهانت اگر شد سراسر درد
به مو می رسد قصه اما نه!
خدا ناامیدت نخواهد کرد!
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
می روی تا گُر بگیرم از غمت
تا بمانم در جنونی سینه سوز!
صبر کن! من بی تو ویران می شوم
صبر کن! من دوستت دارم هنوز...
□ شاعر: سیامک عشقعلی
می شود شیرین به کامت زندگی، این روزگار
زهر غم می نوشد از آواره گی، فرهادِ تو!
می روی اما نگو برگشت دارد قصه ات
آخرش یک روز من هم می روم از یاد تو...
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
خوانده ای شعر مرا هیچ؟ نمی خوانی... نه...
اینکه معشوق نمی خواندت، این یعنی: درد!
من و یک شهر، شکستیم و ندیدی این جا
هرکسی شعر مرا خواند؛ تو را نفرین کرد!
شاعر: سیامک عشقعلی
️
ترس و افکارت معما می شود!
هی به خود می گویی: آیا می شود؟
مثل ابراهیم باشی، عاشقی!
دل به دریا داد موسی... می شود...
🟩 شاعر: سیامک عشقعلی
ساحل شدی تا از تو آرامش بگیرم
خوبی و بی همتایی ات را دوست دارم!
خوشبخت هستم در هوایت تا همیشه
خورشید من! زیبایی ات را دوست دارم!
🟪 شاعر: سیامک عشقعلی
و دستامو به دستات می سپارم
چه خوبه! خوبه حال تو کنارم
بهت این قول رو میدم همیشه
کنارت باشم و تنهات نذارم
تو پیشم هستی و آرومم اما
همون اندازه واسه ت بی قرارم
تموم سال شد سبز از حضورت
با تو یک قرن تفسیر بهارم
به من لبخند...
ای گل خوش عطر! ای از ماه زیباتر سلام!
از دلم یک بار دیگر بر شما دلبر سلام!
گرچه می سوزم ولیکن خیر دارد این جنون
شد نمازم عشق! بسم الله! بر این شر سلام!
🟩 شاعر: سیامک عشقعلی
تنهایی ما قصه ی آیینه و برگ است!
وای از دل آن غنچه که آماج تگرگ است!
یک خنده نصیبم نشد افسوس در این عمر
بی رنگِ خوشی آخر هر خاطره مرگ است!
⬜ شاعر: سیامک عشقعلی
به خداوندی که هیچ اشکال در کارش نبود!
سهم آدم خاک و این اندوه بسیارش نبود
لطف او شد بغض ما، زندانِ گردی شد زمین
بی حواسی ذره ای در خط پرگارش نبود!
⬜ شاعر: سیامک عشقعلی
آخرش لطف خدا شامل شد
یارِ بی رحم، کمی عاقل شد
جام می داد به دستم ساقی
خواستم بوسه از او؛
حاصل شد...
🟩 شاعر: سیامک عشقعلی
گرفتی دست های خسته ام را
و آغوشت پناه هق هقم شد
چه کردی با دلم؟ آن لحظه انگار
خدا در شکل یک زن عاشقم شد!
⬜ شاعر: سیامک عشقعلی
مرا بخوان به نام اشک
مرا بخوان به نام درد!
مرا صدا کن از قفس
از عمق فصل های سرد!
بریده ام! شکسته ام!
مرا بخوان که خسته ام...
مرا بخوان که از خودم
همیشه دور بوده ام!
تمام عمر مرده ام...
چه بی حضور بوده ام!
شکست هرچه ساختم!...
طوفان رفیق غیرتِ دریایی ات بود
این گوشه ای از قصه ی زیبایی ات بود
یاغی شدی و آسمان را فتح کردی
دیوانگی زیباترین تنهایی ات بود...
◻ شاعر: سیامک عشقعلی
امام رضا (ع)
سلام آقای خوب و مهربونم!
اجازه هست من هم زائرت شم؟
ضریحت رو بگیرم قد عمرم
شده حتی یه لحظه شاعرت شم!
سرم پایینه از بس بغض دارم
منو مهمون آغوشت کن این بار
یه برگم زیر آوار غم و درد
تو این برگو از این پاییز...
هرگز جدا از دست هایت نیست دستم!
تنها نخواهی بود چون من با تو هستم!
◻ شاعر: سیامک عشقعلی
با عکس هایت دردِدل کردن چه زیباست!
گاهی تو را در خواب می بینم عزیزم!
حالی نپرس از من که ویرانم برایت...
من چندسالی هست غمگینم... عزیزم...
رودم که در خود می روم هی سمت دیروز
هی زخم هی نیش از شکستن خورده ام من!
گفتی بگویم زندگی زیباست اما......
گریه کن! گاهی اگه دلت گرفت
گریه کن! گاهی اگه غمگینی...
گریه کن! حتی اگه تا به ابد
دورم از تو و منو نمی بینی!
گریه کن! ترانه های من اگه
یه نفر رو یاد تو می ندازه!
گریه کن! که آغوش خسته ی من
تا همیشه به روی تو...