شعر عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر عاشقانه
در پریشانی موی فر یار
در هراسانی چهره اش بی اختیار
دل سپردم دل که بردش بی رحم
گیر کرد دلم به مویش در خم
ناگهان سر داد فریاد عقلم
به سطوح آمددگر او کم کم
وای ای دل که تو خاموش باش
کم بگو باشی برایم ای کاش
دل...
پایان سبز ماجرامی تو
خانم خوب شعرهامی تو
هرچی که دارم مال چشماته
می پرسن و میگم خدامی تو!
تو اومدی با ماه، با خورشید
قلبت به رویاهای من تابید
با تو به قدری خوب شد حالم
حتی زمین با شوق من خندید!
با تو همه جای جهان خوبه!
هر...
سایه صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز /
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست...
هوشنگ ابتهاج
آیینه رویا
آه از دلت، آه...
(حافظ)
گرم یادآوری یا نه،
من از یادت نمی کاهم،
تو را من چشم در راهم
تنت سرشار از عطر گل یاس
نگاهت غرق عشق و شور و احساس
نسیم عطر مویت گاه دیدن
دلم را میبرم تا اوج احساس
نفسم باش مرا چون تو کسی نیست گلم
شهر خالیست مرا هم نفسی نیست گلم
حافظ از حال من سوخته آگاه تر است
زده ام فالی و فریاد رسی نیست گلم
نیست حتی پر و بالی که به سویت بپرم
آسمان بی تو مرا جزء قفسی نیست گلم
کیمیایی و...
شیرین من! ای دلربا! ای خوب دلخواه!
خانم! ای کاشانی زیباتر از ماه!
یاس امین الدوله باشم کاش هرروز
وقتی که می آیی تو با لبخند از راه...
خوشبو کنم حال و هوایت را به شعری
خان دلم هستی و من یک رعیتم؛ آه!
زیبایی ات از حسن یوسف کم...
قدم های معصومانه ات
نشان از سیاست توست
تحریمت میکنم
اگر کسی را بخواهی
از امواج گیسوی پریشانت پیداست
جغرافیای طویل، پر از آشوب است
من در وصال تو
از آرام می گذرم
بگذار محکم
در آغوشت بگیرم
چو ایران در آغوش آمریکا
تو هم دورم بگرد
چون قایق ایران...
کس مثل تو اسطورهٔ شیرین دهنی نیست
همرنگ لبت هیچ عقیق یمنی نیست
پوشانده تنت را شب موی که یقیناً
کوتاه تر از پیرهن ترکمنی نیست
دریاچهٔ آغوش تو آرام که باشد
در ذهن چه کس وسوسهٔ آب تنی نیست؟
کارم شده در شهر بگردم و بگریم
دیوانگی هیچ کس...
دوست دارم تنها شویم یک بوسه از لبت کنم
در آغوشم کشم آغوش خود حبس ات کنم
دوست دارم شیرین شوی شیرین تر از افسانه ها
تا شاه نشین قلب خود در قصه ها ثبت ات کنم
حوض خالی دلم با تو پر از آب شده
قلب پراحساسم با توچه بیتاب شده
درهمان لحظه ی دیدار تو انگاری که
یاکریم دل من از قفس آزاد شده
خسته ام خسته ز دردی ناگفتنی
خسته از باران های گاه و بی گاه چشمانم
خسته از راهی که نرفته تمام میشود
خسته از شب های بی پایان ِ زندگی ام
خسته از آغوش های خالی ام
خسته از دل کندن ُ رفتن
ای کاش این خستگی هایمان جسمی بود...
خَندیدی و
با خنده اَت،
شهرِ دِلم تَسخیر شُد...
لبخندِ معروفِ ژکوند،
با خنده اَت تَحقیر شُد...!❤️✨
فائزه حیدری
ای عشق
بد می کنی با من و دل
اما باز می خوانم تو را
حضرت عشق
دلبرجان
من در سیاهه ی چشم هایت
دلم را پیچیدم
نگاهم کن تا عشق گم نشود
این شب ها بلند تر از آن ند که فکر می کنی
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
من از این دیدار بی هیچ خاطره برگشتم
قصه ام تلخ شد کهنه شد شراب شد
قصه ی تازه ی خویش با مستی داستانت سرشتم
قصه ام باز ولی بیچاره ماند کنج میخانه
آری من باز هم داستان چشمان تو را...
خانم! حرفی هست می خواهم بگویم
من... راستش... این روزها بی تاب هستم
از دور هم گاهی که می بینم شما را
می لرزد از یک شرم شیرین قلب و دستم
شاید جسارت می کنم اما عجیب است
هی... چندباری خوابتان را دیده ام من
با اسمتان شعری نوشتم تا...