شعر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر
دلم ای دوست جز کویت نمی خواهد رَوَد جایی
اگر باغِ ارم باشد و یا فردوس و رضوانی
بادصبا
ای همچو بهار مردهِ جانم بی تو
دلتنگ توام بیا خزانم بی تو
از خاطر من نمی شوی دور ای دوست
دلخواه منی و در فغانم بی تو
بادصبا
پرشور تر از چکاوک بستانم
دل داده ز کف به حلقه ی رندانم
نغمه گرِ مهربانی ام وقت سحر
من بادصبا ، عطرِ گلِ ریحانم
بادصبا
تو می دانی که بر سر،غم شود آوار یعنی چه؟
تو می دانی که حسرت از فراقِ یار یعنی چه؟
ز جور آشنایان، باشَدَت پرخون دل و دیده
رِسد هر دَم ز یار آشنا آزار یعنی چه؟
شود عالم به مانند قفس بی همزبان، غمبار
تو می دانی ببینی غصه...
به اشک و زخمه ی مِضراب عاشق
به داغ لاله و قلب شقایق
به چشمانی که چون
ابر بهار است
به نام عشق
به نام مهربانی
بمان با من
بمان با من تو ای دوست
بخوان آهنگ دل
آهنگ بودن
به نام جام پر از باده و می
به رنگ...
به هر کجا ، قدم نهم ، تو زودتر رسیده ای،
رفیق لحظه های من ، دُرو د بر تو باد غم. حجت اله حبیبی
برسان
قاصدک
ای پیک بهار !
سخن از عشق
سخن از دل
سخن از زمزمه ی مهر
به یاری
که بی تاب تر از این دلِ بی تابِ من است
و سلامی برسان
چو نفسهای بهار
به وفای دلدار
به شکوه گلزار
و به آوای هَزار
که معطر شده با...
اگر یک لحظه، یک ساعت؛ ببینم من رخِ جانان
نمانم با خود و باشم چو باده در خُمِ جوشان
بادصبا
یلدای مرا تو صبح زیبایی عشق
در غربت و غم شادی فردایی عشق
دلتنگ تو ام بیا که دلخوش باشیم
درساغر جان شراب مینایی عشق
بادصبا
دلم یک کهکشان شادی
ودشتی پر گل لاله
و حسی ناب
و بوی کاه باران خورده می خواهد
و پرواز
پرستوهای عاشق را دلم
با جنگلی سرسبز و بوی سبزه ها و رقص گیسوی درختان
و صدای خنده ی مرغان دریایی
کنار ساحلی آرام می خواهد
بهاری جاودان
یاری همیشه...
به دل عشق تو و در سر هوایت
که شادم از نسیم جانفزایت
تویی آن بلبل زیبای مَستان
که رقص آورده گلها را نوایت
بادصبا
خورشید شدی و بر دلم تابیدی
پروانه صفت به گرد جان چرخیدی
چون غنچه ی گل شکفته تر گردیدم
آن لحظه که باران شدی و باریدی
بادصبا
خورشید بتاب ، پرتو ات بس زیباست
ای غنچه بخند، خنده ات چون رویاست
ای صبح بیا ! که باز با آمدنت
بر طَرفِ چمن ، رقص بنفشه برپاست
بادصبا
نفسی نیست ، بیا تا که غزل ، ساز کنیم
حرف مردم همه باد و ز نو آغاز کنیم .
حجت اله حبیبی
آرام تر از دریا ، سر سخت تر از موجیم
بنشین و تماشا کن، آرامش طوفان را .
حجت اله حبیبی
[🍀]
ماییم و یاد عالَم ، عالم که یاد ما نیست
در خاطر پریشان ، جز یاد دوستان نیست
یارانِ بی مروت با ما به گفت و گویند
آن با مرامِ مهتَر ، اما کنار ما نیست
هی گفتمش در این راه ، همراه هم چو باشیم
من با تو...
پسر کُش بوده ای دنیا از اول،
آخر قصه اشاره میکُنم:
رستم مو سهرابُم... نمی گیره!
نِفهمید و نمیفهمن مُنو درد مونه اینجا
مو خط دکترُم خالو کسی قابُم نمی گیره
و چه فرقی می کرد؛ واژه در چَشمِ تو باشد
یا؛ نگاهِ پنجره؟!
آن دَمی که؛ کوچه شعرِ بی کسی بود.
شیما رحمانی
و شبی هم من عشق را یافتم
آن شب آسمان از محنت ابرها سنگین بود.
و ماه، کامل می تابید.
در هیاهوی سکوت نیمه های شب
کسی آرام در گوشم زمزمه کرد:
آن ستاره را می بینی؟ درخشان و زیباست.
رد نگاهش را که پیمودم
به آینه رسیدم.
مرا قاب...