عطر آغوشت زیباترین انقلابیست که هر شب در میان جانم عاشقانه کودتا میکند
عطر اشکم عطرِ تنهایی انسان است.
تو... را میتوان سرود از طعم تماسِ عشق با بوسه از نَشتِ عطرِ شیفتگی تا آغوش با همین دو سه سطر ساده ے شعر ️️️
مَرد باید بوی اطمینان بدهد! عطر را همه میتوانند بخرند.. ️️️
بی خبرم از تو و من تاب ندارم... بعد تو خود را به که باید بسپارم از دل من کم نشده مهر تو ماهم دلبر من غیر تو دل یار نخواهم مستو خراب عطر گیسوی توام عاشق تاب و گره موی توام رفتی و یک روز دلم بند نشد بعد...
ایمان دارم به سبز شدن، به گره خوردن به بهار وجودت، به این که خیلی نزدیک شده ای! عطر پیراهنت در تمام شهر پیچیده،بیا تو ای نزدیک تر از من به من! ️️️
سین هشتم آن سلامی است که با عطر تو همراه شود... ️️️
عشق معجزه یِ نگاهِ توست بدونِ هوس بدونِ چشم داشت وقتی سخت در آغوشم میکشی و استشمامِ عطرِ نفس هایت، جانی تازه می بخشد؛ به روحی که عشق را نمی شناخت...
او دیده بود از اولِ پاییز هرشب به یادت شعر میخوانم فهمیده بودم زیرِ این باران تو میروی من خیس میمانم آبان شدم در اوجِ بی مهری ابری شدم اما نمیبارم بعد از تو این پاییزِ لا کردار گفته هوای بدتری دارم آنقدر از عشقت نوشتم که ما دسته جمعی...
خاطرات عطر میپراکنند وقتی شهر خیس میشود.
تا میخوای فراموش کنی... یهو یه موزیک پلی میشه .. یهو یکی مثل اون میخنده.. یهو یکی عطر میزنه بوش مثل بوی اونه... همه تلاشات یهو هدر میره
بوی عطر تن یارت باید یه جوری ملکه ذهنت باشه که عکسشو هم که بوس میکنی عطرش بپبچه تو ذهنت
عطر سیب زیر درخت قلیان
بیدآر شُدن در عطر موهایَت و حِصار آغوشَت تنها صحنه ایست که قُدرت بِخیر کَردن صُبح رآ دارد *-*
نسیم هم مُدام میرود و بازمیگردد با رؤیای گذر از درز روسری و دزدیدن عطر موهایت! زمین و عقربهی ساعتها برای تو میگردند و من به دورِ تو!
تو همان عشقی که هر دم و باز دمَم از عطر تو جان میگیرد، و درهر نفس از تو دیوانه تر می شوم و هر لحظه از تو عاشق تر....
به نام عشق که زیباترین سرآغاز است هنوز شیشه عطر غزل درش باز است جهان تمام شد و ماهپارههای زمین هنوز هم که هنوز است کارشان ناز است هزار پند به گوشم پدر فشرد و نگفت که عشق حادثه ای خانمان بر انداز است پدر نگفت چه رازی است این...
گر چه یک روز مرا سخت بغل میگیری کاش آن روز کفن عطر تو را پس ندهد...
* درختان پر شکوفه بادام را دیگر فراموش کن/ اهمیتی ندارد/ دراین روزگار/ آنچه را که نمی توانی بازیابی به خاطر نیاور/ موهایت را در آفتاب خشک کن/ عطر دیرپای میوهها را بر آن بزن/ عشق من، عشق من/ فصل پاییز است
آغشته ی آغوش توام آشفته ی عطر تنت و موهایی که مشکی بودند شب بودند
تو همان عطر نجیبی که دلم کرده هوایت
من اگر باد شوم، عطر تو را می بوسم..
این روزها از حوالیِ تو ، بوهایی به مشامم می رسد نکند بوی خیانت جایش را به عطر خوشت داده باشد
آغشته شده ام به تو به عطرِ تنت همچون جزیره ای که اسم و رسم اش را با بهارش میشناسند ...